کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برازه
لغتنامه دهخدا
برازه . [ ب َ زَ / زِ ] (اِ) زبانه ٔ آتش . (تاریخ قم ). اَفرازه . لهیب .شعله . گرازه (در تداول مردم قزوین ) : از دور آتشی دیدند بر صحرای براوستان گفتند آن چیست ، گفتند برازه است آن یعنی زبانه ٔ آتش . (تاریخ قم ص 63).
-
جستوجو در متن
-
فیروزآباد
لغتنامه دهخدا
فیروزآباد. (اِخ ) ابن بلخی نویسد: به قدیم جور گفتندی ، و گل «جوری » بدانجا منسوبست ، و به روزگار کیانیان این شهری بزرگ بود و حصاری عظیم داشت ، پس چون ذوالقرنین به پارس آمد چندانک کوشید آن را نتوانست ستدن . و رودی است رود برازه گویند، بر بلندی است چنا...
-
تقدیر کردن
لغتنامه دهخدا
تقدیر کردن . [ ت َک َ دَ ] (مص مرکب ) مقدر گردانیدن : ایزد عز ذکره ... تقدیر کرده است که ملک را انتقال می افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 91). وی خود پیر شده است و ضعیف گشته و نالان ، و عمرش سرآمده و من زندگانی وی خواهم تا خدای عزوجل چه تقدیر کرده است . ...
-
زنبیل
لغتنامه دهخدا
زنبیل . [ زَم ْ ] (اِ) بمعنی زنبیر است که چیزها در آن نهند و از جایی به جایی برند. (برهان ). سبد مانندی که از حصیر یا برگهای خرما بافند و بر آن دسته ای نصب کنند و چیزهای خوردنی مانند گوشت وپنیر و جز آن در وی گذاشته حمل و نقل کنند. (ناظم الاطباء) (فره...
-
کارکن
لغتنامه دهخدا
کارکن . [ک ُ ] (نف مرکب ) محنت کش و رنجبر و کارگر و عامل و فاعل و مؤثر. ج ، کارکنان . (ناظم الاطباء) : که کن و بارکش و کارکن و راه نوردصفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز. منوچهری .کارکن است آنکه جهان ملک اوست کارکنان را همه او ابتداست . ناصرخسرو.کارکن...
-
بازخواندن
لغتنامه دهخدا
بازخواندن . [ خوا /خا دَ ] (مص مرکب ) بازگرداندن . طلبیدن : غمی گشت و لشکر همه بازخواندبزودی سلیح و درم برفشاند.فردوسی .ز ری مردک شوم را بازخوان ورا مردم شوم و بدساز خوان . فردوسی .سکندر بدو گفت کاینست راست تو طینوش را بازخوانی رواست . فردوسی .ز خیمه...