کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
براده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
براده
لغتنامه دهخدا
براده . [ ب ُ دَ/ دِ ] (ع اِ) سونش . (منتهی الارب ). سونش آهن و فولاد. ساوآهن . (مهذب الاسماء) (السامی ). سوده ٔ آهن . ریزه ٔآهن و مانند آن که در وقت سوهان کردن بیفتد. ریزه که از دهن سوهان ریزد. (زمخشری ) (از اقرب الموارد).- برادةالحدید ؛ سوده ٔآهن ....
-
واژههای مشابه
-
برادة
لغتنامه دهخدا
برادة. [ ب َرْ را دَ ] (ع اِ) کوزه ٔ آویز. (مهذب الاسماء).کوزه ٔ آویز جهت سرد شدن آب . آوندی است که آب را سردکند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || کوزه ٔ سرتنگ که در آن آب را سرد کنند. || جای آب خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ساوا
لغتنامه دهخدا
ساوا. (اِ) زر و سیم براده شده . (ناظم الاطباء).
-
ساوای
لغتنامه دهخدا
ساوای . (اِ) زر و سیم براده شده . (ناظم الاطباء).
-
سوهه
لغتنامه دهخدا
سوهه . [ هََ / هَِ ] (اِ)سندان . || براده . سونش . (ناظم الاطباء).
-
ساوآهن
لغتنامه دهخدا
ساوآهن . [ هََ ] (اِ مرکب ) سونش و براده ٔ آهنی را گویند که از دم سوهان بریزد. (برهان ) (آنندراج ). براده . (السامی ). سونش آهن . (زمخشری ) (رشیدی ).
-
ساویده
لغتنامه دهخدا
ساویده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) سائیده و براده شده و خرد شده . (ناظم الاطباء).
-
کیل
لغتنامه دهخدا
کیل . [ ک َی ْ ی ِ ] (ع اِ) بهترین و برگزیده ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || براده و پوسته ، و گویند: خرج من الزندالکیل ؛ یعنی از آتش زنه براده و پوسته خارج شد. (از اقرب الموارد). خس و خاشاک و سبوس . (ناظم الاطباء).
-
علی تیجانی
لغتنامه دهخدا
علی تیجانی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عربی براده ٔ مغربی فاسی تیجانی (علی حرازم ...). رجوع به علی حرازم شود.
-
علی فاسی
لغتنامه دهخدا
علی فاسی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (علی حرازم ...) ابن عربی براده ٔ مغربی فاسی تیجانی . رجوع به علی حرازم شود.
-
رندی
لغتنامه دهخدا
رندی .[ رَ ] (ص نسبی ) جلادهنده و هموارکننده . || (اِ) براده . خاک اره . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عربی براده ٔ مغربی فاسی تیجانی (علی حرازم ...). رجوع به علی حرازم شود.
-
جرکش
لغتنامه دهخدا
جرکش . [ ج َ ک َ] (ع اِ) زرکش . براده ٔ طلا. ریزه های طلا. (از دزی ).