کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برادر ترکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دختر برادر
لغتنامه دهخدا
دختر برادر. [ دُ ت َ رِ ب َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرزند مادینه ٔ برادر. برادرزاده ٔ مادینه .
-
میانه برادر
لغتنامه دهخدا
میانه برادر. [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) برادر وسطی . برادری که از یک برادر بزرگتر و از دیگری کوچکتر است . برادر میانه . دومین از سه پسر مردی : میانه برادر چو او را بدیدکمان را به زه کردو اندرکشید.فردوسی .
-
حاجی برادر
لغتنامه دهخدا
حاجی برادر. [ ب َ ] (اِخ ) از نزدیکان امیر عادل آقا. از امرای معتبر ایلکانیان . رجوع به ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو شود.
-
جستوجو در متن
-
آینی
لغتنامه دهخدا
آینی . (ترکی ، اِ) اَینی . برادر کوچک .
-
قائن
لغتنامه دهخدا
قائن . [ ءِ ](ترکی ، اِ) برادر شوهر و برادر زن . (غیاث اللغة).
-
تغائی
لغتنامه دهخدا
تغائی . [ ت َ ] (اِ) به ترکی برادر مادر را گویند که بهندی مامون نامند. از لغات ترکی نوشته شده . (غیاث اللغات چ هند).
-
تغایی
لغتنامه دهخدا
تغایی . [ ت َ ] (اِ) به ترکی برادر مادر را گویند که بهندی مامونانه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
غزالی
لغتنامه دهخدا
غزالی . [ غ َ ] (اِخ ) برسوی . (متوفی به سال 941 هَ . ق .) مولی محمد برسوی ، معروف به دلی برادر. او را دیوانی به ترکی است .
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن قطن صحابیست . برادر حارثه ابن قطن که او نیز از صحابه است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عوف . برادر ضمرةبن عوف است که وی نیز از صحابه است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
کوکلتاش
لغتنامه دهخدا
کوکلتاش . [ ک ُ ک ُ ] (ترکی -مغولی ، اِ مرکب ) برادر رضاعی . از لغات ترکی ، لهذا برادر رضاعی پادشاه را کوکلتاش خان لقب باشد. مؤلف گوید که برادر رضاعی در اینجا مراد از پسر دایه نیست ، بلکه شخصی دیگر باشد و کوکلتاش مرکب است از کوکه و تاش و لام تبجیل ،...
-
دغمه
لغتنامه دهخدا
دغمه . [ دُ غ َ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ)ابوینی . تنی . مقابل اُگِئی که ابی تنها یا امی تنهاست . برادر تنی . خواهر تنی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
اچی
لغتنامه دهخدا
اچی . [ اَ ] (ترکی ، اِ) اَچه . برادر کلان . در بعض نسخ به این معنی اخی بخاء معجمه آمده و آن از سهو کاتبان است . (غیاث ) (آنندراج ).
-
اسد
لغتنامه دهخدا
اسد. [ اَ س َ ] (اِخ ) نام یکی از اصحاب پیغمبر (ص ) است . و او بنا بروایتی برادر و بروایت دیگربرادرزاده ٔ خدیجه ٔ کبری است . (قاموس الاعلام ترکی ).