کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآیند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مصعاد
لغتنامه دهخدا
مصعاد. [ م ِ ] (ع اِ) رسنی که به آن بر درخت خرما برآیند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طنابی که بدان بر خرمابن برآیند. (ناظم الاطباء).
-
خدا
لغتنامه دهخدا
خدا. [ خ َ ] (ع اِ) کرمها که با سرگین ستور برآیند. (از ناظم الاطباء).
-
خدی
لغتنامه دهخدا
خدی . [ خ َ دا ] (ع اِ) کرمها که با سرگین ستور برآیند. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از قاموس ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
گرایسته
لغتنامه دهخدا
گرایسته . [ گ َ / گ ِ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) متمایل شده . منحرف شده : و جوزا و حوت گرایسته بر پهلو همی برآیند. (التفهیم ). و این حرکت دوم ... لختکی از او (حرکت اول ) گرایسته تر. (التفهیم ).
-
آب کبود
لغتنامه دهخدا
آب کبود. [ ب ِ ک َ ] (اِخ ) نام دریای چین . بحر اخضر. و در افسانه های قدیم آمده است که هر شب زنان نیکوروی از آن آب برآیند و در دامن کوهی که بر کنار آن است بازی کنند و چون روز شود باز دریا شوند.
-
راقول
لغتنامه دهخدا
راقول . (ع اِ) رسن که به آن بر درخت خرما برآیند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از کنزاللغات ) (منتهی الارب ) (از المنجد) (از ناظم الاطباء). رسن که بدان بر خرمابن شوند. (مهذب الاسماء).
-
لختک
لغتنامه دهخدا
لختک . [ ل َ ت َ ] (اِ مصغر، ق ) مصغر لخت . اندک : متدرجاً برآیند [کواکب ] اندک اندک تا بغایتی رسند و ازو آغازند فرودآمدن لختک لختک تا فروشوند. (التفهیم ).
-
انجم دل
لغتنامه دهخدا
انجم دل . [اَ ج ُ م ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ستارگانی که از دل برآیند، ظاهراً کنایه از اشک است : هست پستان کرم خشک و من از انجم دل فتح باب از پی پستان بخراسان یابم .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 296).
-
بداسب
لغتنامه دهخدا
بداسب . [ ب َ اَ ] (ص مرکب ) که اسب بد دارد. که سوار اسب بد است : و اسبان و مردم ما بیاسودند و ایشان از بیابانها می برآیند... و بند گسیل کردند با سواری دوهزار کودک تر و بداسب تر و دیگر لشکر را عرض کردندشانزده هزار سوار بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 619)...
-
کر
لغتنامه دهخدا
کر. [ ک َرر ] (ع اِ) بند از پوست خرما یا از برگ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رسن که بر درخت به او برآیند یا رسن گنده یا عام است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ریسمانی که بدان بر درخت برآیند و ریسمان گنده و هر ریسمان ....
-
عزوق
لغتنامه دهخدا
عزوق . [ ع َزْ وَ ] (ع اِ) بار درخت پسته در حال بی مغزیش ، و آن در دباغت بکار آید. یا بار درختی بدمزه ٔ زبان گز. (منتهی الارب ). بار درخت پسته را گویند و بپارسی پسته گویند، چون مغز نباشد دردهد و پوستها را برآیند، و پارسیان او را قزغند گویند و بزغند ن...
-
عیب آوردن
لغتنامه دهخدا
عیب آوردن . [ ع َ / ع ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) ظاهر کردن عیب . (آنندراج ). عیب گرفتن . آهو متوجه ساختن : تو عیب کسان هیچگونه مجوی که عیب آورد بر تو بر عیبگوی . فردوسی .تو این آب روشن مگردان سیاه که عیب آورد بر تو بر عیب خواه . فردوسی .همی داستان را سخن پ...
-
کنارشبی
لغتنامه دهخدا
کنارشبی . [ ک َ / ک ِ ش َ ] (اِ مرکب ) طلوع صبحی . کوکبی که دیده شود به صبح . (مفاتیح از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و این چیز است علویان را خاصه زیرا که بوقت فروشدن آفتاب همی برآیند اندر آن حال و اما پارسیان را کنارشبی خواندندی ولیکن این نام بر حالی...
-
کم آوردن
لغتنامه دهخدا
کم آوردن . [ ک َ وَ / وُ دَ ] (مص مرکب ) غلبه کردن .- کم آوردن کسی را ؛ غلبه کردن بر او. (فرهنگ فارسی معین ). بامن برآیند یا توانند که با من کاوند و مرا کم آرند... (کشف الاسرار ج 6ص 552، از فرهنگ فارسی معین ). کفره ٔ قریش ما را کم توانند آورد. (کشف ا...
-
تاخیره
لغتنامه دهخدا
تاخیره . [ رَ / رِ ] (اِ) بخت و طالع و سرنوشت را گویند و بمعنی نصیب و قسمت و آنچه بر آن زایند و برآیند هم هست ، چنانکه گویند «تاخیره ٔ تو چنین بود» یعنی طالع تو چنین بود و بر آن زادی و برآمدی . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). چنان بودکه مثل زنند که ...