کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآورنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برآورنده
لغتنامه دهخدا
برآورنده . [ ب َ وَ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از برآوردن . بلندکننده . رفعت بخشنده : خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ برآورنده ٔ نام و فرو برنده ٔ ننگ . فرخی .رجوع به برآوردن شود.
-
جستوجو در متن
-
مؤبب
لغتنامه دهخدا
مؤبب . [ م ُ ءَب ْ ب ِ ] (ع ص ) برآورنده ٔ آواز و فریادکننده . (از منتهی الارب ). بانگ برآورنده . (از اقرب الموارد). و رجوع به تأبیب شود.
-
قاضی الحاجات
لغتنامه دهخدا
قاضی الحاجات . [ ضِل ْ ] (ع ص مرکب ) برآورنده ٔ نیازها. || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . رجوع به قاضی حاجات شود.
-
مورط
لغتنامه دهخدا
مورط. [ رِ ] (ع ص ) زمین برآورنده درخت ارطی . (آنندراج ). رجوع به مؤرط شود.
-
رواوه
لغتنامه دهخدا
رواوه . [ رَ وَ / وِ] (اِ) رباب را گویند، و آن سازی است مشهور و معنی ترکیبی آن آواز حزین برآورنده است ، چه رو، آواز حزین و آوه برآورنده ٔ صدا و ندا باشد. (برهان قاطع). و آنرا معرب کرده ، رباب گفته اند که معروف است و نام بعضی نهاده اند مانند رباب و رب...
-
قابی
لغتنامه دهخدا
قابی . (ع ص ) نعت فاعلی از قبو. فراهم آورنده به انگشتان . || بلند برآورنده بنا را. || چیننده ٔ زعفران . (از منتهی الارب ). و رجوع به قابیه شود.
-
ناحط
لغتنامه دهخدا
ناحط. [ ح ِ ] (ع ص )سخت سرفنده . (منتهی الارب ). کسی که سرفه می کند. (ناظم الاطباء). کسی که سخت سرفه می کند. (المنجد). || زفیر برآورنده . (ناظم الاطباء) (از المنجد).
-
لسکو
لغتنامه دهخدا
لسکو. [ ل ِ ک ُ ] (اِخ ) پیر. معمار فرانسوی . مولد پاریس . وی برآورنده ٔ نمای لوور قدیم و چشمه ٔ اینوسان ها است (1515-1578 م .).
-
منتتش
لغتنامه دهخدا
منتتش . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) تخم نَتَش برآورنده از تری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). تخمی که ازرطوبت می آماسد و آغاز رستن می کند. (ناظم الاطباء).
-
آوه
لغتنامه دهخدا
آوه . [ وَ / وِ ] (اِ) کوره که در آن خشت و آهک و امثال آن پزند. پزاوه . داش . || در بعض فرهنگها معنی صدا و ندا یا برآورنده ٔ صدا و ندا بکلمه داده اند. || زنجیره ای که نقاشان و دوزندگان بر کنار چیزها کشند یا دوزند.
-
مؤرط
لغتنامه دهخدا
مؤرط. [ م ُءْ رِ ] (ع ص ) جایی که درخت ارطی می رویاند. (ناظم الاطباء). زمین برآورنده ٔ درخت ارطی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مورط. (آنندراج ).
-
مخشخش
لغتنامه دهخدا
مخشخش . [ م ُ خ َ خ ِ ] (ع ص ) بانگ و آواز برآورنده ٔ از تصادم بر چیزهای صلب و خشک مانند کاغذ و جامه ٔ نو و سلاح . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مارافسار
لغتنامه دهخدا
مارافسار. [ اَ ] (نف مرکب ) بمعنی مارافسا است که افسونگر مار و مارگیر و مطیع سازنده ٔ مار باشد. (برهان ). مارافسا. (از ناظم الاطباء). || برآورنده ٔ زهر باشد از بدن انسان و حیوان دیگر به زور افسون . (برهان ). و رجوع به مارافسا و مارافسای شود.
-
مستعرف
لغتنامه دهخدا
مستعرف . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعراف . شناختن خواهنده . (منتهی الارب ). شناسنده . (اقرب الموارد). || دریای موج برآورنده . || آماده گردنده ٔ بدی . (منتهی الارب ). رجوع به استعراف شود.