کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآورد 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اسیر
لغتنامه دهخدا
اسیر. [ اَ ] (ع ص ) گرفتار . مقیّد. محبوس . (غیاث ). دستگیر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). دستگیرکرده . (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ). مأسور. بسته . بندی . (غیاث ): و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً. (قرآن 8/76). اخیذ. (تفلیسی ...
-
ورآورد کردن
لغتنامه دهخدا
ورآورد کردن . [ وَ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برآورد کردن . دیدن به چیزی . دیدن به چیزی بلند از زیر تا بالا یا از بالاتا زیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). بنظر دقت نگریستن . || تخمین زدن . رجوع به برآورد کردن شود.
-
حزاری
لغتنامه دهخدا
حزاری . [ ح َزْ زا ] (حامص ) حزر. دید. تخمین . برآورد.
-
بانگ کننده
لغتنامه دهخدا
بانگ کننده . [ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که بانگ کند. که فریاد زند. که فریاد برآورد. که آوا برآورد. صارخة. عجاج . (دهار). مضوضی . (منتهی الارب ).
-
ثلثلة
لغتنامه دهخدا
ثلثلة. [ ث َ ث َ ل َ ] (ع مص ) ویران کردن به این که بن را برآورد: ثلثلة تراب ، ثَل ِّ تراب .
-
تخمین زدن
لغتنامه دهخدا
تخمین زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) برآورد کردن .دید زدن در اندازه . رجوع به تخمین و تخمیناً شود.
-
ناشل
لغتنامه دهخدا
ناشل . [ ش ِ ] (ع ص ) کسی که گوشت را بدون چمچه با دست از دیگ برآورد و در دهن گذاشته بخورد. (ناظم الاطباء) .
-
نیم بار
لغتنامه دهخدا
نیم بار. (ق مرکب ) نیم دفعه . کنایه از لحظه ای کوتاه : هر که به کوی تو نیم بار فروشدجان به یکی دم هزار بار برآورد.خاقانی .
-
خیره هوش
لغتنامه دهخدا
خیره هوش . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) کودن . خرفت : چنین هم برآورد بیژن خروش که ای ترک بدگوهر خیره هوش .فردوسی .
-
رستخیز برآوردن
لغتنامه دهخدا
رستخیز برآوردن .[ رَ ت َ / رَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) غوغا و فریاد و شور پدید آوردن . فریاد و داد بلند کردن : به گردنش بر زد یکی تیغ تیزبرآورد ناگاه از او رستخیز. فردوسی .برآورد از آن شارسان رستخیزهمه برگرفتند راه گریز. فردوسی .همی شد پس گرد با تیغ تی...
-
نعره برآوردن
لغتنامه دهخدا
نعره برآوردن . [ ن َ رَ / رِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) غریو کشیدن . بانگ زدن . فریاد کشیدن : چو رستم شنید این سخنها تمام برآورد یک نعره و گفت نام . فردوسی .شوریده ای که در آن سفر همراه ما بود نعره برآورد و راه بیابان گرفت . (گلستان سعدی ).
-
شکرگون
لغتنامه دهخدا
شکرگون . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (ص مرکب ) مانند شکر. شکرمانند در طعم و رنگ : بس است این زهر شکّرگون فشاندن بر افسون خوانده ای افسانه خواندن . نظامی .سهیل از شَعر شکّرگون برآوردنفیر از شعری گردون برآورد.نظامی .
-
نام برآوردن
لغتنامه دهخدا
نام برآوردن . [ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . (از ناظم الاطباء).نامدار شدن . شهرت گرفتن . (از آنندراج ) : هرکه در مهتری گذارد گام زین دو نام آوری برآرد نام . نظامی .خالت به سیه روزی ما نام برآورددر صبح فرورفت و سر از شام برآورد.واله (از آنندراج )...
-
تظلم برآوردن
لغتنامه دهخدا
تظلم برآوردن . [ ت َ ظَل ْ ل ُ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تظلم آوردن : چون شاه حبش دم تظلم پیش قزل ارسلان برآورد. خاقانی .تظلم برآورد و فریاد خواندکه شفقت برافتاد و رحمت نماند. (بوستان ).ورجوع به تظلم و ماده ٔ پیش شود.
-
غریو برآوردن
لغتنامه دهخدا
غریو برآوردن . [ غ ِ وْ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بانگ و فریاد برآوردن . شور و غوغا کردن . غریو برزدن . غریو برکشیدن . رجوع به غریو شود : غریوی برآورد برسان شیربسی دشمن آورد چون گور زیر. دقیقی .سیاوش ز گاه اندرآمد چو دیوبرآورد بر چرخ گردان غریو. فردوسی ...