کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برآورد
لغتنامه دهخدا
برآورد. [ ب َ وَ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) چیزی که پیش از کردن کاری تخمیناً مقرر نمایند. (آنندراج ). دید. تخمین . انگاره . اجترام . (یادداشت مؤلف ). حزر. عمل تعیین قیمت کردن چیزی که بعربی تقویم گویند : نتوان کرد به پیمانه تهی دریا راهست میزان بر...
-
جستوجو در متن
-
ورآورد کردن
لغتنامه دهخدا
ورآورد کردن . [ وَ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برآورد کردن . دیدن به چیزی . دیدن به چیزی بلند از زیر تا بالا یا از بالاتا زیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). بنظر دقت نگریستن . || تخمین زدن . رجوع به برآورد کردن شود.
-
حزاری
لغتنامه دهخدا
حزاری . [ ح َزْ زا ] (حامص ) حزر. دید. تخمین . برآورد.
-
بانگ کننده
لغتنامه دهخدا
بانگ کننده . [ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که بانگ کند. که فریاد زند. که فریاد برآورد. که آوا برآورد. صارخة. عجاج . (دهار). مضوضی . (منتهی الارب ).
-
نیم بار
لغتنامه دهخدا
نیم بار. (ق مرکب ) نیم دفعه . کنایه از لحظه ای کوتاه : هر که به کوی تو نیم بار فروشدجان به یکی دم هزار بار برآورد.خاقانی .
-
تخمین زدن
لغتنامه دهخدا
تخمین زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) برآورد کردن .دید زدن در اندازه . رجوع به تخمین و تخمیناً شود.
-
ناشل
لغتنامه دهخدا
ناشل . [ ش ِ ] (ع ص ) کسی که گوشت را بدون چمچه با دست از دیگ برآورد و در دهن گذاشته بخورد. (ناظم الاطباء) .
-
ارین
لغتنامه دهخدا
ارین . [ اَ ی ُ ] (اِخ ) نام اسبی که نِپتون با ضربت سه شاخی از زمین برآورد، آنگاه که وی با می نِرو در ستیزه بود.
-
ثلثلة
لغتنامه دهخدا
ثلثلة. [ ث َ ث َ ل َ ] (ع مص ) ویران کردن به این که بن را برآورد: ثلثلة تراب ، ثَل ِّ تراب .
-
خیره هوش
لغتنامه دهخدا
خیره هوش . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) کودن . خرفت : چنین هم برآورد بیژن خروش که ای ترک بدگوهر خیره هوش .فردوسی .
-
رستخیز برآوردن
لغتنامه دهخدا
رستخیز برآوردن .[ رَ ت َ / رَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) غوغا و فریاد و شور پدید آوردن . فریاد و داد بلند کردن : به گردنش بر زد یکی تیغ تیزبرآورد ناگاه از او رستخیز. فردوسی .برآورد از آن شارسان رستخیزهمه برگرفتند راه گریز. فردوسی .همی شد پس گرد با تیغ تی...
-
نعره برآوردن
لغتنامه دهخدا
نعره برآوردن . [ ن َ رَ / رِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) غریو کشیدن . بانگ زدن . فریاد کشیدن : چو رستم شنید این سخنها تمام برآورد یک نعره و گفت نام . فردوسی .شوریده ای که در آن سفر همراه ما بود نعره برآورد و راه بیابان گرفت . (گلستان سعدی ).
-
شکرگون
لغتنامه دهخدا
شکرگون . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (ص مرکب ) مانند شکر. شکرمانند در طعم و رنگ : بس است این زهر شکّرگون فشاندن بر افسون خوانده ای افسانه خواندن . نظامی .سهیل از شَعر شکّرگون برآوردنفیر از شعری گردون برآورد.نظامی .
-
شعری
لغتنامه دهخدا
شعری . [ ش ِ / ش َ ] (اِخ ) ممال شِعْری ̍. (یادداشت مؤلف ). ستاره ٔ شِعْری ̍. (ناظم الاطباء) : سهیل از شَعر شکّرگون برآوردنفیر از شعری گردون برآورد. نظامی .- شعری یمان ؛ شعرای یمانی : داده هزار اخترم نتیجه ٔ خورشیدآن بگهر شعری یمان صفاهان . خاقانی ...