کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآمدگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برآمدگی
لغتنامه دهخدا
برآمدگی . [ ب َ م َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برآمده . نتو. حدبه . محدب بودگی . برجستگی . || بلندی و ارتفاع در جایی یا عضوی . || آماس . رجوع به برآمدن و برآمد شود.
-
جستوجو در متن
-
خنف
لغتنامه دهخدا
خنف . [خ َ ن َ ] (ع اِمص ) برآمدگی یک جانب سینه و برآمدگی پشت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
حزم
لغتنامه دهخدا
حزم . [ ح َ زَ ] (ع ص ، اِ) برآمدگی تهیگاه اسب . تهیگاه برآمدگی اسب . (منتهی الارب ).
-
لحم توتی
لغتنامه دهخدا
لحم توتی . [ ] (اِ مرکب ) برآمدگی غدد طبیعی با قبض و بسط.
-
خششاوان
لغتنامه دهخدا
خششاوان . [ خ ُش َ ] (ع اِ) دو برآمدگی پس گوش . (از منتهی الارب ).
-
مغندگی
لغتنامه دهخدا
مغندگی . [ م ُ غ ُ دَ / دِ ] (حامص ) نُتُوّ یعنی برآمدگی . (ملحقات برهان ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برآمدگی و آماس و ورم . (ناظم الاطباء): عَجَر؛ مغندگی و بیرون آمدگی هر چیز. (منتهی الارب ). و رجوع به مغنده شود.
-
ورجستگی
لغتنامه دهخدا
ورجستگی . [ وَ ج َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) برجستگی و برآمدگی . (ناظم الاطباء). رجوع به ورجستن شود.
-
ورغن
لغتنامه دهخدا
ورغن . [ وَ غ َ ] (اِ) آماس بی درد و هر برآمدگی گرد و مدوری که در اندام آدمی پدید آید. (ناظم الاطباء). رجوع به ورغا شود.
-
ذبابی
لغتنامه دهخدا
ذبابی . [ ذُ بی ی ] (ع اِ) برآمدگی و نُتُوّ طبقه ٔ عنکبوتیه (در چشم ) از جراحت و جز آن .
-
شعبتان
لغتنامه دهخدا
شعبتان . [ ش ُب َ ] (اِخ ) پشته ای است که دو شاخ بلند دارد یا این دیگر است . (منتهی الارب ). کوهی است که دو برآمدگی شاخ مانند دارد. (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان ).
-
مردنشین
لغتنامه دهخدا
مردنشین . [ م َ ن ِ ] (اِ مرکب ) دو برآمدگی دو سوی نشیمنگاه مستراح . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
لک مک
لغتنامه دهخدا
لک مک . [ ل َ م َ ] (اِ) خالهای سرخ و سیاه بسیار بی برآمدگی بر پوست تن آدمی . لک و پک .
-
احیاد
لغتنامه دهخدا
احیاد. [ اَح ْ ] (ع اِ) ج ِ حَید، بمعنی برآمدگی کوه و هرچه بلند شده باشد از کنار چیزی .
-
بیرون جستگی
لغتنامه دهخدا
بیرون جستگی . [ ج َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) تحدب . (ناظم الاطباء). کوژ بودن . برآمدگی .