کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برآمد
لغتنامه دهخدا
برآمد. [ ب َ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) روا کردن . اسعاف . قضا : هرکه ایشان را بمنزل خود می طلبید بر متابعت سنت رسول (ص ) و بجهت برآمد کار آن نیازمند میرفتند. (انیس الطالبین ). رجوع به برآمدن شود.
-
واژههای مشابه
-
روز برآمد
لغتنامه دهخدا
روز برآمد. [ ب َ م َ ] (اِ مرکب ) هنگام طلوع آفتاب . وقت برآمدن روز : سیصد مرد را از شارستان بکشت از وقت روز برآمد تا نیمروز و غارت کردند و رفت آنچه رفت . (تاریخ سیستان ).
-
جستوجو در متن
-
منثج
لغتنامه دهخدا
منثج . [ م ِ ث َ ] (ع ص ) خرج فلان منثجاً؛ برآمد ریخ زنان . (منتهی الارب ).ریخ زنان برآمد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
غریو برآمدن
لغتنامه دهخدا
غریو برآمدن . [ غ ِ وْ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بانگ و فریاد برآمدن . رجوع به غریو شود : چو رعد خروشان برآمد غریوبرهنه سپاهی به کردار دیو. فردوسی .ز ترکان برآمد سراسر غریوسواران برفتند برسان دیو. فردوسی .بدیشان نماند از غم عشق تیوبه یک ره ز هر دو برآم...
-
مأیوس شدن
لغتنامه دهخدا
مأیوس شدن . [ م َءْ ش ُدَ ] (مص مرکب ) ناامید شدن . (ناظم الاطباء). نومید شدن : در اثنای آن حال محمود را آبله برآمد و فرمان یافت پس برکیارق را نیز آبله برآمد چندانکه از حیات او مأیوس شدند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ، ص 36).
-
حاجی زمان
لغتنامه دهخدا
حاجی زمان . [ زَ ](اِخ ) شاعری از مردم شیراز. وی شغل کفاشی داشت و دکان او مجمع فضلا و ادبای عصر بود. بیت ذیل از اوست :جام بلور از خم شراب برآمدماه فرو رفت و آفتاب برآمد.(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
دهو
لغتنامه دهخدا
دهو. [ دِ ] (اِخ ) کوهی است در سراندیب که رهون نیز گویند و آدم چون از بهشت برآمد به آن کوه افتاد. (ناظم الاطباء).
-
پرنیاز
لغتنامه دهخدا
پرنیاز. [ پ ُ ] (ص مرکب ) سخت محتاج . بسیار نیازمند : شد از رنج و تنگی جهان پرنیازبرآمد بر این روزگاری دراز.فردوسی .
-
پهن جای
لغتنامه دهخدا
پهن جای . [ پ َ ] (اِ مرکب ) جای فراخ و پهناور : برآمد غو بوق و هندی درای بجوشید لشکر بدان پهن جای .فردوسی .
-
رستخیز برآمدن
لغتنامه دهخدا
رستخیز برآمدن . [ رَ ت َ / رَ ب َم َ دَ ] (مص مرکب ) یا رستخیز برآمدن از (زِ). غوغا و شور و فریاد برآمدن . هنگامه برپا شدن : به کوهم زند تا شوم ریزریزبدان تا برآید ز من رستخیز. فردوسی .ز بس نیزه و گرز و شمشیر تیزبرآمد همی از جهان رستخیز. فردوسی .عنان...
-
نعره برآمدن
لغتنامه دهخدا
نعره برآمدن . [ ن َ رَ / رِ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بانگ برآمدن . فریاد و غوغا برخاستن : آواز بوق و دهل برخاست و نعره برآمد. (تاریخ بیهقی ص 376). چون روز شد کوس فروکوفتند و بوق بدمیدند و نعره برآمد. (تاریخ بیهقی ص 351).نعره ٔ مرغان برآمد کالصبوح بیدل...
-
نگوسار کردن
لغتنامه دهخدا
نگوسار کردن .[ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِنکاس . تنکیس . (از زوزنی ).سرنگون کردن . رجوع به نگونسار کردن شود : نقل است که یک روز به سر چاهی رسید، دلو فروگذاشت ، پرزر برآمد، نگوسار کرد، باز فروگذاشت پرمروارید برآمد، نگوسار کرد. (تذکرةالاولیاء چ نیکلسون ...
-
ناگهی
لغتنامه دهخدا
ناگهی . [ گ َ ] (ق مرکب ) ناگاه . ناگهان . ناگه . دفعةً : برآمد ز من ناله ای ناگهی کز اندیشه پر گشتم از خود تهی . نظامی .ناگهی بادی برآمد مشکبار از پیش و از پس برقع صورت ز پیش روی جانان برگرفت . عطار.ناگهی باد صبا آید واین رونق و آب که تو می بینی از ...