کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برء
لغتنامه دهخدا
برء. [ ب َ ] (ع مص ) آفریدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). خلق . خلقت : برٔاﷲ الخلق ؛ آفرید خدای تعالی خلق را. (از اقرب الموارد). || به شدن و برخاستن از بیماری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و این بلغت اهل حجاز ا...
-
برء
لغتنامه دهخدا
برء. [ ب ُ ] (ع مص ) بروء. بَرء. (از منتهی الارب ). به شدن از بیماری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). از بیماری به شدن . (غیاث اللغات از کنزاللغة). از بیماری برخاستن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) بهبود. شفا. بهتری از بیماری . (زمخشری ). || (اِ) دوا...
-
برء
لغتنامه دهخدا
برء. [ ب ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ بُرَاءَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خانه هایی که صیادان جهت شکار ساخته باشند. (منتهی الارب ). رجوع به براءة شود.
-
واژههای همآوا
-
برع
لغتنامه دهخدا
برع . [ ب َ ] (اِخ ) قله ایست در ذمار. (منتهی الارب ).
-
برع
لغتنامه دهخدا
برع . [ ب ُ رَ ] (اِخ ) کوهی است به تهامه . (منتهی الارب ).
-
برا
لغتنامه دهخدا
برا. [ ب ُ / ب ُرْ را ] (نف ) برنده . بران . (آنندراج ).قطع کننده . (آنندراج ). رجوع به بران و بریدن شود.
-
براً
لغتنامه دهخدا
براً. [ ب َرْ رَن ْ] (ع ق ) به خشکی . مقابل بحراً. رجوع به بَرّ شود.
-
جستوجو در متن
-
بروء
لغتنامه دهخدا
بروء. [ ب ُ ] (ع مص ) مصدر براءة و برء است در تمام معانی . (از ناظم الاطباء). رجوع به براءة و برء شود.
-
بروء
لغتنامه دهخدا
بروء. [ ب ُ ](ع مص ) خلق کردن . آفریدن . || پاک و بیزارشدن از عیب و وام و مانند آن . || به شدن از بیماری و برخاستن از آن . (از منتهی الارب ). بَرء. بَراء. بَراءة. و رجوع به برء و براء و براءة شود.
-
برو
لغتنامه دهخدا
برو. [ ب َرْوْ ] (ع مص ) «برة» و حلقه کردن در بینی شتر. (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به برة شود. || آفریدن . (از منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برء. و رجوع به برء شود. || تراشیدن تیر و چوب و قلم و مانند آن . (...
-
براءة
لغتنامه دهخدا
براءة. [ ب ُ رَ ءَ ] (ع اِ) کازه ٔ صیادان . ج ، بُرَء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
لازوق
لغتنامه دهخدا
لازوق . (ع ص ) لزوق . || مرهمی که تا به شدن جراحت چسبان باشد. (منتهی الأرب ). دوائی که بر ریش نهند و بر جای بگذارند تا بُرء : یا موضع رگ را به داروی لازوق و پشم خرگوش ببندند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || (اِ) سریش .
-
جحش
لغتنامه دهخدا
جحش . [ ج َ ] (اِخ ) پدر زینب زوجه ٔ رسول (ص ) است . مؤلف الاصابة آرد: جحش بن رئاب اسدی پدر ابی احمد است . ابن حبان گوید:او را با پیغمبر صحبتی است و جعابی او و پسرش را ازصحابه ای که از رسول (ص ) روایت کرده اند دانسته است . دارقطنی به اسناد خود روایت...