کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بذوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بذوق
لغتنامه دهخدا
بذوق . [ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بَذْق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
بزوغ
لغتنامه دهخدا
بزوغ . [ ب ُ ] (ع مص ) روشن و تابان شدن آفتاب یا ابتدای طلوع است . (آنندراج ) (منتهی الارب ). برآمدن آفتاب و ماه و ستاره . (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). برآمدن آفتاب و ماه . (المصادر زوزنی ). تیغزدن آفتاب . طلوع . (یادداشت بخط دهخدا) : گر نبودی ...
-
جستوجو در متن
-
ذوقی
لغتنامه دهخدا
ذوقی . [ ذَ / ذُو قی ی ] (ص نسبی )منسوب بذوق : رموز علم ادریسی بود ذوقی نه تدریسی چه داند ذوق ابلیسی رموز علم الاسما.قاآنی .
-
راه پاک ساختن
لغتنامه دهخدا
راه پاک ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) زدودن برف و دیگر چیزهایی که مانع عبور و مرور میشود. پاکیزه کردن راه . زدودن غبار و خاک و آلودگی از آن : بذوق جستجویش هستی خود چاک میسازم غباری میدهم بر باد و راهی پاک میسازم .بیدل (از بهار عجم ).
-
روز شدن
لغتنامه دهخدا
روز شدن . [ ش ُ دَ ](مص مرکب ) دمیدن صبح . روشن شدن صبحگاه : می نپنداشتم که روز شودتا بدیدم سحر که پایان داشت . سعدی .سخت بذوق میدهد باد ز بوستان نشان صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان . سعدی .نمیدانم آن شب که چون روز شدکسی بازداند که باهوش بود.سعد...
-
ارقاء
لغتنامه دهخدا
ارقاء. [ اَ رِق ْ قا ] (ع ص ، اِ) ج ِ رقیق . بندگان . مملوکان : نخاس ... کنیزکی را بر دیگری مزیّت میدهد و چون از وی وجه رجحان و مزیّت این بر آن میطلبیم آنچ بکثرت دربت و طول ممارست از مزاولت بیع و شراء دواب ّ و ارقّاء بذوق یافته است در عبارت نمیتواند ...
-
بذق
لغتنامه دهخدا
بذق . [ ب َ ] (ع اِ) رهنما در سفر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (ص ) صغیر و سبک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کوچک سبک . (از ذیل اقرب الموارد). ج ، بذوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل...
-
ابن احمد عجمی
لغتنامه دهخدا
ابن احمد عجمی . [ اِ ن ُ اَ م َ دِ ع َ ج َ ] (اِخ ) حافظالدین محمدبن احمد. وفات 957 هَ .ق . از فضلای عثمانی . او راست : ترجمه ٔ ظفرنامه ٔ تیموری ، بترکی . حاشیه بر شرح وقایةالروایه ٔ برهان الشریعه ٔ حنفی . سبعالسیاره . نقطةالعلم .محاکمات تجرید و در آ...
-
شاهدباز
لغتنامه دهخدا
شاهدباز. [ هَِ] (نف مرکب ) نظرباز. پاکباز اهل الجنه ؟ و فاسق که با امردان یا زنان بسیار صحبت دارد. در هندوستان شیدباز شهرت دارد. (از بهار عجم ) (از آنندراج ). فاسق لاطی . روسبی باز. (ناظم الاطباء). زن باره . امردباز. غلامباره . معشوق باز : محتسب در ق...
-
ابیشه
لغتنامه دهخدا
ابیشه . [ اَ ش َ / ش ِ ](ص ) جاسوس . (فرهنگ اسدی ). این کلمه را صاحب برهان انیشه و ایشه نیز ضبط کرده به همین معنی : در کوی تو ابیشه همی گردم ای نگاردزدیده تا مگرت ببینم ببام بر. شهید.و محتمل است که اپیشه صحیح و سایر صور مصحف آن باشد آن نیز نه بمعنی ج...
-
نخجد
لغتنامه دهخدا
نخجد. [ ن َ ج َ ] (اِ) ریم آهن . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اسدی چ پاول هورن ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نخجذ. || آهن . نخجذ نیز گفته اند. (برهان قاطع). آهن . (صحاح الفرس ) : گر آهنگران شکر جود تو گویندبه کوره درون زر شود جمله نخجد. شمس فخری . || آن س...
-
چرخ زدن
لغتنامه دهخدا
چرخ زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بمعنی حرکت دوریست . (آنندراج ). گرد گردیدن . بدور خویش گشتن چون سنگ آسیا. مانند گردباد بگرد خویش گردیدن . دور زدن . به دور خود یا بدور چیزی گشتن . به گرد خود گشتن : هست به پیرامنش طوف کنان آسمان آری بر گرد قطب چرخ ز...
-
پینو
لغتنامه دهخدا
پینو. (اِ) ماستینه . (خلاص ). دوغ ترش بود که خشک کرده باشند یعنی کشک . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بینو. کشک . قروت . ترف . پینوک . کریز. عبیثة. غبیثة. صنقعر. (منتهی الارب ) : شعر ژاژ از دهان من شکر است شعر نیک از دهان تو پینو. طیان .نیکی بگزین و بد به نا...