کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدیهت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدیهت
لغتنامه دهخدا
بدیهت . [ ب َ هََ ] (ع ، اِ) بدیهة.- بربدیهت ؛ بی اندیشه : گفت [ خواجه احمد ] بنده نیز بیندیشد آنگاه آنچه او را فراز آید باز نماید که بر بدیهت راست نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 258). و رجوع به بدیهة و بدیهه شود.
-
واژههای همآوا
-
بدیهة
لغتنامه دهخدا
بدیهة. [ ب َ هََ ] (ع اِ) آغاز: لک البدیهة؛ یعنی تراست آغاز کردن . || ناگاه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مفاجاة. (از اقرب الموارد). حدیث : من رآه بدیهةً هابه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سخن بی اندیشه ، یقال هو ذوبدیهة. (منتهی الارب ) (...
-
بدیهة
لغتنامه دهخدا
بدیهة. [ ب َ هََ ] (ع مص ) ناگاه و نااندیشیده آمدن . (از منتهی الارب ). بی اندیشه آمدن سخن و ناگاه آمدن چیزی . (غیاث اللغات ). بَده . بَداهَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بده . (از اقرب الموارد). و رجوع به بده و بداهة و بداهت شود.
-
جستوجو در متن
-
ذهلی
لغتنامه دهخدا
ذهلی . [ ذُ لی ی ] (اِخ ) محمدبن احمد الذهلی . مکنی بابی طاهر. فقیهی محدث از قضاة مصر. وی شاعری نیکو بدیهت و مناظری قوی حجت بود و از سال 348 تا 366 هَ . ق . تولیت قضاء مصر داشت .
-
صریعالغوانی
لغتنامه دهخدا
صریعالغوانی . [ ص َ عُل ْ غ َ ] (اِخ ) مسلم بن ولید انصاری ملقب به صریعالغوانی . وی از شعرای دولت عباسی است . پدر او مولای انصار بود سپس مولای ابی امامه اسعدبن زراره ٔ خزرجی گشت . صریع شاعری مقدم و نیکو اسلوب بود و در شراب گفتاری نیک دارد و بیشتر روا...
-
صاحب بن عباد
لغتنامه دهخدا
صاحب بن عباد. [ ح ِ ب ِب ْ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام وی اسماعیل ، مکنی به ابی القاسم و ملقب به صاحب و کافی الکفاة. ابن خلکان گوید: او نخستین کس است از وزراء که لقب صاحب گرفت بدان سبب که مصاحب ابوالفضل بن العمید بود و او را صاحب ِ ابن عمید میگفتند و ...