کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدیهة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدیهة
لغتنامه دهخدا
بدیهة. [ ب َ هََ ] (ع اِ) آغاز: لک البدیهة؛ یعنی تراست آغاز کردن . || ناگاه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مفاجاة. (از اقرب الموارد). حدیث : من رآه بدیهةً هابه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سخن بی اندیشه ، یقال هو ذوبدیهة. (منتهی الارب ) (...
-
بدیهة
لغتنامه دهخدا
بدیهة. [ ب َ هََ ] (ع مص ) ناگاه و نااندیشیده آمدن . (از منتهی الارب ). بی اندیشه آمدن سخن و ناگاه آمدن چیزی . (غیاث اللغات ). بَده . بَداهَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بده . (از اقرب الموارد). و رجوع به بده و بداهة و بداهت شود.
-
واژههای مشابه
-
بدیهه
لغتنامه دهخدا
بدیهه . [ ب َ هََ / هَِ ] (از ع ، اِ) ناگاه و نااندیشیده گفتن چیزی و یا خواندن شعری . هر چیزی که بگویند و یا بکنند بدون تأمل و تفکر و بدون یادآوری و فی الفور. ناگاه . بخیال خود. زودانداز. (ناظم الاطباء). بدیهة. بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن . نی...
-
واژههای همآوا
-
بدیهت
لغتنامه دهخدا
بدیهت . [ ب َ هََ ] (ع ، اِ) بدیهة.- بربدیهت ؛ بی اندیشه : گفت [ خواجه احمد ] بنده نیز بیندیشد آنگاه آنچه او را فراز آید باز نماید که بر بدیهت راست نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 258). و رجوع به بدیهة و بدیهه شود.
-
جستوجو در متن
-
نااندیش انداز
لغتنامه دهخدا
نااندیش انداز. [ اَ اَ ] (ص مرکب ) نااندیش که بدیهه باشد. (دساتیر) . نااندیشنده . بدیهه گو.
-
بدیهت
لغتنامه دهخدا
بدیهت . [ ب َ هََ ] (ع ، اِ) بدیهة.- بربدیهت ؛ بی اندیشه : گفت [ خواجه احمد ] بنده نیز بیندیشد آنگاه آنچه او را فراز آید باز نماید که بر بدیهت راست نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 258). و رجوع به بدیهة و بدیهه شود.
-
آیان
لغتنامه دهخدا
آیان . (نف ، ق ) در حال آمدن . || بدیهه . آمده .
-
بالبداهة
لغتنامه دهخدا
بالبداهة. [ بِل ْ ب َ هََ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + بداهت ) ناگهان . بی فکر و اندیشه . بطور بدیهه . (ناظم الاطباء). بدیهةً. و رجوع به بداهت شود.
-
زودانداز
لغتنامه دهخدا
زودانداز. [ اَ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) به عربی بدیهه گویند و تفسیر آن سخن بی اندیشه است . (برهان ). مرادف بدیهه است یعنی آنچه ادراک آن موقوف به فکر و اندیشه نباشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). سخن بی فکر و اندیشه و بدیهه . (ناظم الاطباء). از برساخته های ...
-
زودشعری
لغتنامه دهخدا
زودشعری . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) بدیهه گویی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). برفور شعر گفتن . بدیهه گویی . بداهه سرایی . (فرهنگ فارسی معین ) : وآن اقبال که رودکی از آل سامان دید به بدیهه گفتن و زودشعری ، کس ندیده است . (چهارمقاله ٔ نظامی عروضی ).
-
آمده گوی
لغتنامه دهخدا
آمده گوی . [ م َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بدیهه گوی .
-
مفتلت
لغتنامه دهخدا
مفتلت . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) به بدیهه گوینده ٔ کلام . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که به بدیهه و مرتجلاً سخن می گوید. (ناظم الاطباء). || ناگاه میرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به افتلات شود.