کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدیعالزمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق ُطْ طا ] (ع اِ) ج ِ قاطن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قاطن شود : ما بی حب الحیطان و لکن شغف بالقطان . (بدیع الزمان همدانی ).
-
ساربان
لغتنامه دهخدا
ساربان . (اِخ ) (امیر... جنید) از سرکردگان سلطان حسین بایقرا بود، و پسرش امیر عاشق محمد کوکلتاش از دست سلطان بدیع الزمان میرزا کوتوالی قلعه ٔ اختیارالدین را داشت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 148 و 215 و 379 شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد المرباطری مکنی به ابوالعباس . او یکی از شاگردان بدیع الزمان همدانی است واو راست : شرح الشاطبیه و غیر آن و وفات او در حدود سال 640 هَ . ق . بوده است . (روضات الجنات ص 72 س 10).
-
حاجی محمد قهستانی
لغتنامه دهخدا
حاجی محمد قهستانی . [ م ُ ح َم ْ م َ ق ُ هَِ ](اِخ ) (خواجه ...) از بزرگان دیوان میرزا بدیع الزمان بود و پس از روی کار آمدن محمدخان شیبانی عهده دار وزارت وی گردید. رجوع به حبط ج 2 ص 307 و 312 شود.
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) قبائی . در «فیه ما فیه » آمده است :... می فرمود که تاج الدین قبائی (اصل : قبانی ) را گفتند که این دانشمندان در میان ما می آیند و خلق را در راه دین بی اعتقاد می کنند گفت نی ، ایشان می آیند میان ما و ما را بی اعتقاد می کن...
-
ذوالنون
لغتنامه دهخدا
ذوالنون . [ ذُن ْ نو ] (اِخ ) شجاع الدین ارغون [ امیر... ] از امرای معاصر میرزا بدیع الزمان که در جزو 3 از ج 4 ذکر اوبکرات آمده است . رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 243، 261،262، 263، 264، 265، 266، 271، 272، 274، 275، 277،280، 281، 282، 284،290، 291، 293،...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن خواجه میرکی . وزیر دیوان میرزا بدیع الزمان بود. در شعر ترکی و فارسی و معمی و انشاء و املاء و خطوط دست داشت . از جوانان رشید خراسان محسوب میشد. این مطلع از اوست :بازم خیال ابروی او چون هلال کردگشتم چنان ضعیف که نتوان خیال کرد...
-
تاج زید
لغتنامه دهخدا
تاج زید. [ زَ ] (اِخ ) یکی از معاصرین بهاءالدین ولد: «... خواجه محمد سرزری گفت مرتاج زید را، که من از بهر آن دانستم که فلانی را نان و عسل آرند تا او بیارامد که من بیست سال در خود آرزوانه بکشتم تا در من آرزوانه نماند، تا هر که بیاید آرزوانه ٔ وی در من...
-
قاضی بدیعی دمشقی
لغتنامه دهخدا
قاضی بدیعی دمشقی . [ ب َ ی ِ دِ م ِ ] (اِخ ) یوسف قاضی موصل ، ادیبی است فاضل و منشی که در نظم و نثر و صنعت انشاء دستی توانا داشته و از مشاهیر فضل و ادب می باشد. بعضی از اهل ادب او را با بدیع الزمان همدانی توأم شمرده و گروهی وی را مقدم دارند و کتاب ذ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قنقرات (خواجه ...). مؤلف حبیب السیر در ج 2 ص 316 آرد که : محمدخان شیبانی چون از توجه میرزا بدیعالزمان بصوب آذربیجان و خلوّ عرصه ٔ جرجان خبر یافت ایالت آن ولایت را بامیر خواجه احمد قنقرات که سالهادر ملازمت خاقان منصور و مظفر ح...
-
باباالهی
لغتنامه دهخدا
باباالهی . [ اِ لا ] (اِخ ) منزلی بین هرات . صاحب حبیب السیر آرد: در سنه ٔ 911 هَ . ق . خاقان منصور [ سطان حسین میرزا ] به عزم رزم ابوالفتح محمدخان شیبانی که بر ممالک ماوراءالنهر استیلا یافته بود از دارالسلطنه ٔهرات نهضت فرمود و بعد از وصول به منزل ب...
-
خاوندشاه
لغتنامه دهخدا
خاوندشاه . [ وَ ] (اِخ ) خاوندشاه یکی از اعاظم دانشمندان و صوفیان است و خواندمیر در شرح حال او آرد: «نسب او بچهار واسطه به خاوند سید اجل بخاری » که در سلک اعاظم سادات ماوراءالنهر انتظام داشت ، اتصال می یابدو سلسله آباء و اجداد سید اجل به یزیدبن امام ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الصخری الخوارزمی ، مکنی به ابوالفضل . ابومحمد محمودبن ارسلان در تاریخ خوارزم گوید: او یکی از مفاخر خوارزم است و در اواخر سال 406 هَ .ق . کشته شده است . وی ادیبی کامل و عالمی ماهر و کاتبی بارع و شاعری ساحر بود. و ابومن...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمدبن حسین بن یحیی بن سعیدبن بشر ابوالفضل ملقب ...
-
قاضی نوراﷲ شوشتری
لغتنامه دهخدا
قاضی نوراﷲ شوشتری . [ رُل ْ لا هَِ ت َ ] (اِخ ) ابن سید شریف الدین شوشتری مرعشی سیدی است جلیل که نسب وی با بیست ویک واسطه به سید علی مرعشی . و با بیست وشش واسطه به حضرت زین العابدین میرسد.وی از اعاظم علمای اسلام در عصر صفویه و فقیه اصولی ،محدث رجالی ...