کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدیعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بدیعة
لغتنامه دهخدا
بدیعة. [ ب َ ع َ ] (ع ص ) مؤنث بدیع. نو بیرون آورده شده . ج ، بدایع. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
بدائع
لغتنامه دهخدا
بدائع. [ ب َ ءِ ] (ع ص ِ، اِ) بدایع. ج ِبدیعة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ِ بدیع. (یادداشت مؤلف ). رجوع به بدایع و بدیعة شود.
-
جنونی بخاری
لغتنامه دهخدا
جنونی بخاری . [ ج ُ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) یا جنونی بدخشانی . ازبزرگان است و رساله ای مستقل در معما دارد. وی در صنایع بدیعه مهارت داشت . رجوع به الذریعه 9:207 شود.
-
خلاقة
لغتنامه دهخدا
خلاقة. [ خ َل ْ لا ق َ ] (ع ص ) مؤنث خَلاّ ق . (از ناظم الاطباء).- قوه ٔ خلاقة ؛قوتی که ایجاد صور بدیعه می کند.
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی النقّاش الاندلسی . شهیر بابن الزرقالة المغربی القرطبی . وی مخترح آلت بدیعه ٔ نجومی موسوم به زرقاله است که رسائل عدیده در باب آن تألیف شده است . (کشف الظنون ).
-
ابن سکره
لغتنامه دهخدا
ابن سکره . [ اِ ن ُ س ُک ْ ک َ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن محمد شاعر. از اخلاف مهدی خلیفه ٔ عباسی . وفات 385 هَ .ق . دیوانی مشتمل بر پنجاه هزار بیت داشته است .و او در تشبیهات بدیعه و مجون و فکاهه معروف است .
-
بدع
لغتنامه دهخدا
بدع . [ ب ِ ] (ع ص ) نو بیرون آمده نه بر مثالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نوآورد. (مهذب الاسماء). نو. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چیز نو و شگفت . بدیع. بدیعه . (یادداشت مؤلف ). نو بیرون آمده . نوآمده . پیشین : قل م...
-
حرانی
لغتنامه دهخدا
حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) سلیمان بن عمربن سالم بن المشدحرانی ، ملقب به جمال الدین ، مکنی به ابوالربیع حنبلی . متوفی 622 هَ . ق . او راست : اعتقاد اهل حران . الراجح فی الاصول . صرف الالتباس عن بدیعة قرائةالاخماس . نفی الاَّفات عن آیات الصفات . (هدیة...
-
استورغا
لغتنامه دهخدا
استورغا. [ اَ ] (اِخ ) شهری بولایت لاون اسپانیا، در مسافت 30میلی مغرب جنوب غربی لاون با راه آهن ، واقع بر تلی که از سطح دریا 2440 قدم ارتفاع دارد و نهر ریوتویرنو آنرا مشروب می سازد و دارای مناظر بدیعه است و در آن قلعه ایست قدیمی و بعض آثار رومی در آن...
-
تقیةالارمنازیة
لغتنامه دهخدا
تقیةالارمنازیة. [ ت َ قی ی َ تُل ْ اَ م ِ زی ی َ ] (اِخ ) شاعره ٔ بدیعة النظم است . (منتهی الارب ). از شعرا و ادیبان معروف سوریه است و به قریه ٔ ارمناز سوریه منسوب است . وی دختر دانشمند معروف ابوالفرج غیث بن علی و مادرتاج الدین ابوالحسن علی بن فاضل ا...
-
ابن فارس
لغتنامه دهخدا
ابن فارس . [ اِ ن ُ رِ ] (اِخ ) ابوالحسن یا ابوالحسین احمدبن فارس بن زکریابن محمدبن حبیب الرازی اللغوی . در اقسام علوم خاصه در لغت امام بود و کتاب مجمل او در لغت عرب با همه ٔ اختصار حاوی فوائد جَمّه است . او اصلاً از مردم ری بود و بقزوین علم و ادب فر...
-
صفی الدین حلی
لغتنامه دهخدا
صفی الدین حلی . [ ص َ یُدْ دی ن ِ ح ِل ْ لی ] (اِخ ) عبدالعزیزبن سرایابن علی بن ابی القاسم السنبسی الطائی . وی شاعر عصر خود بود در کوفه متولد و در حله (بین کوفه و بغداد) نشأت یافت و به تجارت پرداخت و به شام و مصر و ماردین و دیگر اماکن سفر کرد و مدتی...
-
ابن المقفع
لغتنامه دهخدا
ابن المقفع. [اِ نُل ْ م ُ ق َف ْ ف َ ] (اِخ ) عبداﷲ. اسم او بفارسی روزبه است و پیش از اسلام آوردن کنیت او ابوعمرو و پس از قبول مسلمانی مکنی به ابومحمد گردید و مقفع پدر او پسر مبارک است و اصل او از جوز شهری از کوره های فارس است . ابن مقفع در اول کاتب ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن طاوس الفاطمی الحسنی الحلی ، برادر ابی و امی سید رضی الدین علی بن موسی ، و مادر او دختر ورام است . اومجتهدی واسعالعلم و امام در فقه و اصول و ادب و رجال و از اورع و اتقی و اثبت و اجل فضلاء عصر خویش بود.و در تحقیق رجا...