کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدیع
لغتنامه دهخدا
بدیع. [ ب َ ] (اِخ ) یکی از نامهای باری تعالی . (ناظم الاطباء). از اسماء باری تعالی است و معنی آن مبدع است زیرا که حضرت او بدیع است در نفس خود و برای او مثلی نیست . (از اقرب الموارد) . نوآفریننده ٔ آسمانها و زمینها. (مهذب الاسماء) : بدیعی که شخص آفری...
-
بدیع
لغتنامه دهخدا
بدیع. [ ب َ ] (ع ص ) نو بیرون آورنده . (ناظم الاطباء). نو بیرون آورنده نه بر مثالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوکننده . (مهذب الاسماء). چیز نو بیرون آرنده . (یادداشت مؤلف ). || نو بیرون آورده . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن عل...
-
واژههای مشابه
-
امیرمحمد بدیع
لغتنامه دهخدا
امیرمحمد بدیع. [ اَ می م ُ ح َم ْ م َ دِ ب َ ] (اِخ ) قاضی هروی ، پسر امجد قاضی . از علماء و سادات هرات بود. شعر می سروده و در تاریخ صاحب اطلاع بوده است . رجوع به دایرةالمعارف آریانا شود.
-
بدیع اسطرلابی
لغتنامه دهخدا
بدیع اسطرلابی . [ ب َ ع ِ اُ طُ ] (اِخ ) رجوع به هبةاﷲبن حسین بن یوسف اسطرلابی شود.
-
بدیع بلخی
لغتنامه دهخدا
بدیع بلخی . [ ب َ ع ِ ب َ ] (اِخ ) ابومحمد بدیعبن محمدبن محمود بلخی . از شاعران نیمه ٔ دوم قرن چهارم هجری و معاصر طاهربن فضل بن محمد چغانی (درگذشته بسال 381 هَ . ق .) و همچنین معاصر دقیقی بوده است . از اشعار او در لباب الالباب چ لیدن ج 2صص 22 - 23 چ ...
-
بدیع تونی
لغتنامه دهخدا
بدیع تونی . [ ب َ ع ِ ] (اِخ ) از نثرنویسان قرن دوازدهم هجری و در خدمت داراشکوه شغل دیوانی داشته است و بنا بنوشته ٔ بهار در سبک شناسی لطایف الاخبار از اوست . رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 296 ببعد شود.
-
منتجب الدین بدیع
لغتنامه دهخدا
منتجب الدین بدیع. [ م ُ ت َ ج َ بُدْ دی ن ِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به علی جوینی بن احمد شود.
-
بدیع اتابک جوینی
لغتنامه دهخدا
بدیع اتابک جوینی . [ ب َ اَ ب َ ک ِ ج ُ وَ ] (اِخ ) منتجب الدین ... صاحب عتبةالکتبه است . رجوع به منتجب الدین شود.
-
جستوجو در متن
-
یدیع
لغتنامه دهخدا
یدیع. [ ی َ ] (اِخ ) بدیع که آبی است به نزدیک وادی قری که به آن نخلستان است . (از منتهی الارب ، در ماده ٔ بدیع). رجوع به بدیع شود.
-
استبداع
لغتنامه دهخدا
استبداع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بدیع شمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (زوزنی ). بدیع داشتن . بدیع دیدن . نو شمردن .
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) بدیع. طرادبن علی بن عبدالعزیز ابوفراس السلمی الدمشقی . رجوع به بدیع (کاتب ) و طرادبن علی شود.
-
بدع
لغتنامه دهخدا
بدع . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بدیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به بدیع شود.
-
ترکو
لغتنامه دهخدا
ترکو. [ ] (اِخ ) بدیعالدین سجزی . رجوع به بدیع الدین شود.