کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدگل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدگل
لغتنامه دهخدا
بدگل .[ ب َ گ ِ ] (ص مرکب ) زشت . بدمنظر. نامقبول . ضد خوشگل . (از ناظم الاطباء). کریه المنظر. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
عینوت
لغتنامه دهخدا
عینوت . [ ع َ / ع ِ] (ص ) سخت بدگل . سخت زشت . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
قبیح المنظر
لغتنامه دهخدا
قبیح المنظر. [ ق َ حُل ْ م َ ظَ ] (ع ص مرکب ) زشت رو. بدترکیب . بدگل .
-
بدهیوره
لغتنامه دهخدا
بدهیوره . [ ب َ هََ وَ رَ / رِ ] (ص مرکب ) در تداول ، سخت زشت . سخت بدگل و بدترکیب . (یادداشت مؤلف ).
-
اینوت
لغتنامه دهخدا
اینوت . [ اَ / اِ ] (ص ) (عامیانه ) سخت زشت . سخت نازیبا. سخت بدگل . عظیم زشت . سخت نازیبا و زشت . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کریه روی
لغتنامه دهخدا
کریه روی . [ ک َ ] (ص مرکب ) کریه المنظر. کریه منظر. زشت . ناخوش دیدار. بدگِل : گوریست سیاه رنگ دهلیزم خوکیست کریه روی دربانم . مسعودسعد.رجوع به کریه منظر شود.
-
ورخج
لغتنامه دهخدا
ورخج . [ وَ رَ ] (ص ) فرخج . ورخچ . زشت و زبون و پلید و کریه منظر. (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرا). چرکین و زشت و زبون و پلید و کریه منظر و بدگل . (ناظم الاطباء) : پیش دلشان سپهر انجم این بوده ورخج و این تخجّم . خاقانی .
-
شقیح
لغتنامه دهخدا
شقیح . [ ش َ ] (ع ص ) ناتوان از بیماری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برخاسته از بیماری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || زشت و بدگل :قبیح شقیح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زشت ....
-
خوشگل
لغتنامه دهخدا
خوشگل . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ِ ] (ص مرکب ) قشنگ . هجیر. زیبا. وجیه .شکیل . صبیح . خوبرو. (یادداشت مؤلف ). مقابل بدگل .- امثال : خوشگلها در دالان بدگلها گریه می کنند .مبارک خوشگل بود آبله هم درآورد ؛ کنایه از بد بدنبال بد آوردن است .
-
کریه منظر
لغتنامه دهخدا
کریه منظر. [ ک َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) زشت روی .(ناظم الاطباء). کریه المنظر. بدگِل . بدنما. ناخوش دیدار. (یادداشت مؤلف ). زشت صورت . بدقیافه : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان داد. سعدی .ده بیست نفر از جرگه ٔ ازرق چشم کریه منظر را فرستاد. (عال...
-
ریخت
لغتنامه دهخدا
ریخت . (مص مرخم ، اِمص ) ریختن : ریخت و پاش . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) ژست . هیأت . شکل . هیکل . قیافه . صورت . و در آن نظر به تمام حجم نیز هست : چرا به این ریخت درآمده اید؟ (یادداشت مؤلف ). شکل و قیافه . اندام . (فرهنگ فارسی معین ). هیأت . وض...
-
قیافه
لغتنامه دهخدا
قیافه . [ ف َ ] (ع اِمص ) قیافة. تتبعاثر. (اقرب الموارد). پی جویی . رجوع به قیافه شناسی شود. || (اِ) مجموعه ٔ اندام و هیکل شخص . || چهره . سیما. صورت . (فرهنگ فارسی معین ).- بدقیافه ؛ بدگل . بدصورت . زشت .- خوش قیافه ؛ خوشگل . خوش صورت . قشنگ . خوش...
-
نازیبا
لغتنامه دهخدا
نازیبا. (ص مرکب ) زشت . بدشکل . (ناظم الاطباء). قبیح . بدگل : روی ترکان هست نازیبا و گست زرد و پرچین چون ترنج آبخست . علی فرقدی .گرمی و سردی ترا هر دو مثالست از ستم زآن همی هریک جهان را زشت و نازیبا کند.ناصرخسرو.زشت باشد دبیقی و دیباکه بود بر عروس نا...
-
زشت
لغتنامه دهخدا
زشت . [زِ ] (ص ) ضد زیبا که زبون و بد باشد. (برهان ). ضد زیبا. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). بدشکل . بدگل . ضد زیبا و درشت . بد. زبون . ناهموار. (از ناظم الاطباء). آنچه دیدنش خوش نیاید مردم را. (فرهنگ فارسی معین ) (شرفنامه ٔ منیری ). بدنما. بدگل . بد...