کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جذبة
لغتنامه دهخدا
جذبة. [ ج َ ذَ ب َ ] (ع اِ)یکی از جَذِب . || کشش و ربایش . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || مسافت بعید. (آنندراج ). || یک تاب از ریسمان که زنان بدوک دهند. (آنندراج ). || خشم و غضب و قهر و تندی . (ناظم الاطباء). || عرضه و میل و اراده ٔ ازروی استواری و...
-
بادریس
لغتنامه دهخدا
بادریس . (اِ مرکب ) بادریسه . چرم یا چوبی باشد مدور که درگلوی دوک کنند بجهت آنکه ریسمانی که میریسند یک جا جمع شود و بعربی فلکه خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). چرمی مدور که در دوک بود. (شرفنامه ٔ منیری ). چرم یا چوب مدور میان س...
-
جذبة
لغتنامه دهخدا
جذبة. [ ج َ ب َ ] (ع اِ) مسافت بعید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مسافت . (اقرب الموارد).- جذبة من غزل ؛ یک تاب از ریسمان که زنان بدوک دهند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || یکبار کشیدن . (غیاث اللغات ). || در تداول تصوف و عرفان ، کشش قلبی ....