کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدون توقف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گار
لغتنامه دهخدا
گار. (فرانسوی ، اِ) ایستگاه . توقف گاه . لنگرگاه . محل توقف و حرکت ترن و مسافرین و بارانداز. محل توقف و حرکت کشتیها و زورقها.
-
توقف نمودن
لغتنامه دهخدا
توقف نمودن . [ ت َ وَق ْ ق ُ ن ُ / ن ِ/ ن َ دَ ] (مص مرکب ) توقف کردن . (ناظم الاطباء). تلعلم . تکثم . تعریج . (از منتهی الارب ) : خبر رسید که مردم اصطخر عهد بشکستند و عامل او را بکشتند وچندان توقف نمود که جور را بستد، در سال سی ام از هجرت . (فارسنام...
-
توقف کردن
لغتنامه دهخدا
توقف کردن . [ ت َ وَق ْ ق ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توقف نمودن . ایستادن و ایست کردن و فنودن و تردید کردن . (ناظم الاطباء). درنگ کردن . صبر و تحمل کردن . تأخیر و درنگی کردن : من به خلیفتی این کار را پیش گرفتم که اگر توقف کردمی ... بودی که نپرداختندی . (...
-
عرجة
لغتنامه دهخدا
عرجة. [ ع ُ ج َ ] (ع اِمص ) توقف و میل . یقال مالی علیه عرجة، ای توقف . (منتهی الارب ). تأخیر. (یادداشت مؤلف ). موضع العرج . (اقرب الموارد).
-
ایستنده
لغتنامه دهخدا
ایستنده . [ ت َ دَ ] (نف ) توقف کننده .
-
استاسین
لغتنامه دهخدا
استاسین . [ اِ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) ایستگاه . ایستادنگاه . محل توقف .
-
ایست کردن
لغتنامه دهخدا
ایست کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توقف کردن .
-
حد یقف
لغتنامه دهخدا
حدیقف . [ ح َدْ دِ ی َ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سامان توقف . آنجای که ایستند. حد توقف . انتهاء.- حد یقف نداشتن ؛ انتها نداشتن : حرص او حد یقف ندارد.
-
عنان سست کردن
لغتنامه دهخدا
عنان سست کردن . [ع ِ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به توقف و سکون گراییدن . قصد توقف او کردن . کوتاهی و مسامحه کردن : کاری که صلاح دولت توست در جستن آن مکن عنان سست .نظامی .
-
متلعثم
لغتنامه دهخدا
متلعثم . [ م ُ ت َ ل َ ث ِ ] (ع ص ) درنگ کننده و توقف نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که درنگی میکند و توقف مینماید. (ناظم الاطباء). || کسی که نیک مینگرد و تأمل مینماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تلعثم...
-
متأیی
لغتنامه دهخدا
متأیی . [ م ُ ت َ ءَی ْ یی ](ع ص ) قصد نماینده ٔ شخص و آیت کسی را. (آنندراج ). آن که قصد کند شخص کسی را. (ناظم الاطباء). || توقف نماینده و درنگ کننده در جائی . کسی که درنگ کند و توقف نماید. (آنندراج ). و رجوع به تأیی شود.
-
اطراق کردن
لغتنامه دهخدا
اطراق کردن . [ اُ طُ / اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توقف کردن . منزل گزیدن . لنگ کردن موکب یا شاهی در سفری برای چند روز. توقف کردن مدتی دراز در مکانی . شاهی یا لشکری موقتاً در جایی ماندن .(یادداشت مؤلف ). و رجوع به اُطراق و اُتراق شود.
-
تأیه
لغتنامه دهخدا
تأیه . [ ت َ ءَی ْ ی ُ ] (ع مص ) (از «ای ی ») تلبث . تحبس . (منتهی الارب ). توقف . درنگ .
-
تآیی
لغتنامه دهخدا
تآیی . [ ت َ ] (ع مص ) مصدر باب تفاعل از «ای ی » توقف کردن . درنگ کردن . (از منتهی الارب ) .
-
لعذمة
لغتنامه دهخدا
لعذمة. [ ل َ ذَ م َ ](ع مص ) درنگ کردن و توقف ورزیدن . || سپسایگی رفتن . || تأمل کردن . (منتهی الارب ).