کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدور مدار ی گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آدمی بدور
لغتنامه دهخدا
آدمی بدور. [ دَ ب ِ ] (ص مرکب ) مردم گریز. یالقوزک . آنکه معاشرت مردم خوش ندارد.
-
جستوجو در متن
-
دورنگی داشتن
لغتنامه دهخدا
دورنگی داشتن . [ دُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دورنگ بودن . دورنگ شدن . به دورنگ متلون گشتن . (یادداشت مؤلف ). به دورنگ درآمدن . || دورنگی و نفاق نمودن . منافق و دورو بودن : چون شب و چون روز دورنگی مدارصورت رومی رخ زنگی مدار.نظامی .
-
استوای فلکی
لغتنامه دهخدا
استوای فلکی . [ اِ ت ِ ی ِ ف َ ل َ ] (اِخ ) دایره ٔ عظیمه ٔ فلک ، عمود بر مدار قطبین .
-
دایر مدار
لغتنامه دهخدا
دایر مدار. [ ی ِ م َ ] (اِ مرکب ) مدار گردنده . || گردش جای و محل دوران گرداننده و مجازاً گردنده . جای گردش و حرکت . || پایه ورکن اصلی و چرخاننده ٔ امور. که همه چیز بر او گذر دارد و بر او نهاده آمده است . کسی یا چیزی که در انجام کاری یا چیزی کمال اهم...
-
نفایه گشتن
لغتنامه دهخدا
نفایه گشتن . [ ن َ ی َ / ی ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خوار شدن . پست شدن . بی ارج و اعتبار شدن : نبودم نزد هر کس خوارمایه چرا گشتم به نزد تو نفایه .(ویس و رامین ).
-
مدار
لغتنامه دهخدا
مدار. [ م َ ] (ع اِ)جای گشتن . (دستورالاخوان ). جای دور. جای گردش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). موضع دوران . (متن اللغة). جای گردگردی و دور زدن چیزی . (یادداشت مؤلف ) : رنج است و درد قطب مدار وی بهراج چرخ آه ز رفتارش . ناصرخسرو.بادت به گرد بخت همایون...
-
مدریة
لغتنامه دهخدا
مدریة. [ م َ ی َ ] (ع اِ) شاخ . قرن . مدری . مدراة. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، مداری و مدار.
-
ضیق
لغتنامه دهخدا
ضیق . [ ض َی ْ ی ِ ] (ع ص ) تنگ . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء).گویند: ضیق لیق ؛ اتباع . (مهذب الاسماء) : خانه ٔ گهواره و ضیق مدارتا تواند کرد بالغ انتشار. مولوی .|| بخیل . (منتخب اللغات ).
-
غایب گشتن
لغتنامه دهخدا
غایب گشتن . [ ی ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پنهان شدن : دمنه چون از چشم شیر غایب گشت شیر تأملی کرد. (کلیله و دمنه ).وین طرفه تر که تا دل من در کمند تست حاضر نبوده یک دم و غایب نگشته ای .سعدی (بدایع).
-
مایل گشتن
لغتنامه دهخدا
مایل گشتن . [ ی ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مایل گردیدن : و چون یک چندی بگذشت و طایفه ای از امثال خود را درمال و جاه بر خود سابق دیدم نفس بدان مایل گشت . (کلیله و دمنه ). و رجوع به معنی اول مایل گردیدن شود.
-
مضاهاة
لغتنامه دهخدا
مضاهاة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ض هَ ی ») با کسی یا با چیزی مانندگی کردن . (زوزنی ) (یادداشت مؤلف ) (دهار). مانندی کردن با کسی یا چیزی .(تاج المصادر بیهقی ). مانستن با او و مانند گشتن وی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شبیه گشتن و مانند شدن و کار...
-
گردیدنی
لغتنامه دهخدا
گردیدنی . [ گ َ دی دَ ] (ص لیاقت ) (از: گردیدن + ی ، پسوند لیاقت ) لایق گردیدن . مناسب گشتن . و رجوع به معانی گردیدن شود.
-
هیعان
لغتنامه دهخدا
هیعان . [ هََ ی َ ] (ع مص ) گرسنه شدن . || بددل گشتن . (منتهی الارب ). ترسیدن و بی تابی کردن . (از اقرب الموارد).
-
یتم
لغتنامه دهخدا
یتم . [ ی َ ت َ ] (ع مص ) کوتاه شدن و سست گردیدن . || مانده گشتن و آهستگی و درنگ کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ضعف و فتور. (از اقرب الموارد).