کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدهکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدهکار
لغتنامه دهخدا
بدهکار. [ ب ِ دِ ] (ص مرکب ) مقروض و وامدار. (ناظم الاطباء). کسی که بدیگری پولی رامقروض است . (از اصطلاحات فرهنگستان ). مدیون . غریم . فام دار. مقابل طلبکار و بستانکار. (یادداشت مؤلف ).- امثال : بدهکار را که بحال خود گذاشتی طلبکار می شود . (امثال و...
-
جستوجو در متن
-
بدهکاری
لغتنامه دهخدا
بدهکاری . [ ب ِ دِ ] (حامص مرکب ) صفت بدهکار. چگونگی بدهکار. || دَین . قرض . وامداری . قرض داری . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
مراهصة
لغتنامه دهخدا
مراهصة. [ م ُ هََ ص َ ] (ع مص ) سخت گرفتن قرض دار خود را به تقاضا و در نظر داشتن او را. (منتهی الارب ). مترصد و مراقب بدهکار بودن . (از متن اللغة). مراصد ومواظب غریم و بدهکار خود بودن . (از اقرب الموارد).
-
تعصیص
لغتنامه دهخدا
تعصیص . [ ت َ ] (ع مص ) ستیهیدن بر غریم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الحاح کردن بر بدهکار. (از اقرب الموارد).
-
باقی دار
لغتنامه دهخدا
باقی دار. (نف مرکب ) نگهدارنده ٔ باقی . نگهدارنده ٔ مانده ٔچیزی . || که بر عهده ٔ او از حساب چیزی بود. که تسویه ٔ حساب نکرده باشد. که در آنچه بر عهده دارد مقداری بدهکار باشد. که از حاصل عملی مالی بر ذمه دارد. آنکه حساب خود را کاملاً تصفیه و بدهی خود ...
-
تأمین کردن
لغتنامه دهخدا
تأمین کردن . [ ت َءْ ک َ دَ] (مص مرکب ) (اصطلاح حقوقی ) توقیف کردن مال بدهکار در مقابل طلب بستانکار. رجوع به تأمین مدعی به شود.
-
باقی آوردن
لغتنامه دهخدا
باقی آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) آوردن مانده و مازاد چیزی . || کسری آوردن بعد از تفریق حساب دخل و خرج . بدهکار شدن بعد از باقی فاضل کردن محاسبات .
-
مقروض
لغتنامه دهخدا
مقروض . [ م َ ] (ع اِ) نشخوار شتر که از گلو برآرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) بریده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مدیون و قرض دار و وام دار. (ناظم الاطباء). وام داده شده . (آنندراج ). بدهکار. غریم . م...
-
مدین
لغتنامه دهخدا
مدین . [ م ُ ] (ع ص ) وام دهنده . طلبکار. که وام داده است . || وام گیرنده . بدهکار. وامدار. که چیزی را قرضی خریده است و وامدار است . (از متن اللغة). || پاداش دهنده . عوض دهنده . جزادهنده . (ناظم الاطباء).
-
نفع گرفتن
لغتنامه دهخدا
نفع گرفتن . [ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) فایده بردن . نفع بردن : از شکر نفع همی گیرد بیمار و درست دشمن و دوست از ایشان همه می نفع برند. ناصرخسرو.|| ربا خوردن . سود و نزول پول را از بدهکار گرفتن .
-
مدیون
لغتنامه دهخدا
مدیون . [ م َدْ ] (ع ص ) مرد وامدار. مرد بسیاروام . (منتهی الارب ). قرض دار. (غیاث اللغات ). بدهکار. وامدار. غریم . مقروض . داین . نعت است از دین : بس کس از عقد زنان قارون شده دیگری از عقد زن مدیون شده .مولوی .
-
مجعجع
لغتنامه دهخدا
مجعجع. [ م ُ ج َ ج ِ ] (ع ص ) آن که جنباند شتر را تا بخسبد یا برخیزد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حبس کننده . || تنگ کننده ٔ کار بر کسی . || تنگ گیرنده بر غریم به مطالبه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). تنگ گیرنده بر بدهکار یا ح...
-
باقی داشتن
لغتنامه دهخدا
باقی داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بدهکارشدن از حاصل عملی . بدهکار شدن پس از تسویه ٔ حساب . همه ٔ چیزی را ادا نکردن . || وام دار بودن . (ناظم الاطباء). || بجا گذاشتن . ابقاء. (ترجمان القرآن ). تبقیه . (تاج المصادر بیهقی ). تمتیع. امتاع . (منتهی الارب )....
-
بستان کار
لغتنامه دهخدا
بستان کار. [ ب ِ ](نف مرکب ) داین . (واژه های نو فرهنگستان ایران ). طلبکار مقابل بدهکار و مدیون و مقروض . (دزی ج 1 ص 83).- بستانکار با وثیقه ؛ بستانکاری که طلبش بوسیله ٔ وثیقه تضمین شده باشد. (فرهنگ فارسی معین ).- بستانکار عادی ؛ بستانکاری که وثیقه ...