کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدنما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدنما
لغتنامه دهخدا
بدنما. [ب َ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (ص مرکب ) بدشکل و بی ظرافت و کریه المنظر و زشت . (ناظم الاطباء). چیزی که نمود خوب نداشته باشد. بدنمود. (از آنندراج ). که خوش شکل نباشد. که بچشمها بد آید. (از یادداشتهای مؤلف ) : پاک بود از شهوت و حرص و هوی نیک کرد او لی...
-
جستوجو در متن
-
بدزیب
لغتنامه دهخدا
بدزیب .[ ب َ ] (ص مرکب ) بدنما و نازیبا. (آنندراج ). نازیبا. || بی ظرافت و بی نزاکت . (ناظم الاطباء).
-
برشاع
لغتنامه دهخدا
برشاع . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ)برشع. مرد گول دفزک بدنما و بدخو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بی دل . (مهذب الاسماء). و رجوع به برشع شود.
-
برشع
لغتنامه دهخدا
برشع. [ ب ِ ش ِ ] (ع ص ، اِ) برشاع . مرد گول دفزک بدنما و بدخو.(از منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به برشاع شود.
-
بدمنظر
لغتنامه دهخدا
بدمنظر. [ ب َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) آنچه بنظر بد آید. بدنما. بدنمود. (فرهنگ فارسی معین ). مقابل خوش منظر. (یادداشت مؤلف ).
-
منظرة
لغتنامه دهخدا
منظرة. [ م َ ظَ رَ ] (ع مص ) نظر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نظر شود. || (اِ) جای نگریستن ، خوش آیند باشد یا بدنما. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). هر چیز که بدان بنگرند خوش آیند باشد یا بدنما. (از اقرب الموارد). || جا...
-
پیونددار
لغتنامه دهخدا
پیونددار. [ پ َ / پ ِ وَ ] (نف مرکب ) دارای پیوند. هرچیز که آنرا پیوند کرده باشند. (آنندراج ).- درخت پیونددار؛درختی که از پوست یا شاخه ٔ درخت دیگر بدو پیوند زده باشند جهت دگرگونی یا به شدن میوه یا گل آن . || بندخورده . بندزده چون کاسه و جز آن : الفت ...
-
خوش نما
لغتنامه دهخدا
خوش نما. [ خوَش ْ / خُش ْ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) خوش منظر. منظری . دیداری . اَنِق . حَسَن ُالْمَنظَر. نیکومنظر. نیکونما. خوبرو. (یادداشت مؤلف ). مقابل بدنما.- خوشنما نبودن ؛ در انظار خوب نبودن . مخالف آداب نیک و اخلاق حسنه بودن . خوشایند نبودن...
-
کریه منظر
لغتنامه دهخدا
کریه منظر. [ ک َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) زشت روی .(ناظم الاطباء). کریه المنظر. بدگِل . بدنما. ناخوش دیدار. (یادداشت مؤلف ). زشت صورت . بدقیافه : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان داد. سعدی .ده بیست نفر از جرگه ٔ ازرق چشم کریه منظر را فرستاد. (عال...
-
دژبراز
لغتنامه دهخدا
دژبراز. [ دُ ب َ ] (ص مرکب ) (از : دژ + براز، لغةً به معنی بدبرازنده ) زشت خوی . (برهان ). درشت خوی و بی رحم و خونخوار. (ناظم الاطباء). بدخو. || خشم آلود و سهمگین . (برهان ). خشمگین . (ناظم الاطباء). خشم آلود و غضبناک : پلنگ دژبرازی دید بر کوه که شیر...
-
لیک
لغتنامه دهخدا
لیک . (از ع ، حرف ربط) صورتی از لکن عربی است که آن را لیکن ، ولیک و ولی نیز گویند. مخفف لیکن است . لکن . امّا. بیک . ولیکن . پن . صاحب المعجم گوید: «در پارسی قدیم بیک استعمال کرده اند به امالت کسره ٔ باء و اکنون آن لفظ از زبانها افتاده است و مهجورالا...
-
زشت
لغتنامه دهخدا
زشت . [زِ ] (ص ) ضد زیبا که زبون و بد باشد. (برهان ). ضد زیبا. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). بدشکل . بدگل . ضد زیبا و درشت . بد. زبون . ناهموار. (از ناظم الاطباء). آنچه دیدنش خوش نیاید مردم را. (فرهنگ فارسی معین ) (شرفنامه ٔ منیری ). بدنما. بدگل . بد...
-
منظر
لغتنامه دهخدا
منظر. [ م َ ظَ ] (ع اِ) جای نگریستن ، خوش آیند باشد یا بدنما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای نگریستن و هر چیزی که آن را می نگرند، خواه خوش آیند باشد و خواه بدنما، و هرچیزی که دیده می شود و محل نگریستن واقع می گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ن...