کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدمزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدمزه
لغتنامه دهخدا
بدمزه . [ ب َ م َ زَ / زِ / ب َ م َزْ زَ / زِ ] (ص مرکب ) بدطعم . (ناظم الاطباء). کریه الطعم . (یادداشت مؤلف ). || چیزی که گوارا نباشد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
جشوبة
لغتنامه دهخدا
جشوبة. [ ج ُ ب َ ] (ع مص ) درشت و بدمزه شدن طعام و بدخورش گردیدن . (منتهی الارب ). جَشب . رجوع به همین ماده شود.
-
تماهت
لغتنامه دهخدا
تماهت . [ ت َ هََ ] (ع مص ) بدبو و بدمزه بودن گوشت و طعام . (آنندراج ). تماهة. رجوع به تماهة شود.
-
قتمة
لغتنامه دهخدا
قتمة. [ ق ُ م َ ] (ع اِ) نوعی از رنگهای خاکستری . || گیاهی است بدمزه و بدبوی . (منتهی الارب ).
-
جشیب
لغتنامه دهخدا
جشیب . [ ج َ ] (ع ص ) جامه ٔ درشت و خشن . || هر چیز درشت و خشن . || خوراک بدمزه . || آدم بدخوراک . || نان بی نان خورش . (منتهی الارب ).
-
سمج
لغتنامه دهخدا
سمج . [ س َ م ِ ] (ع ص ) زشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بد. ناخوش . زشت . (غیاث ) : که از حرکات و افعال سمج پدرم لشکر مغول قصد این ملک دارند. (جهانگشای جوینی ). || بدمزه . (غیاث ). ناشیرین . (مهذب الاسماء).
-
استبشاع
لغتنامه دهخدا
استبشاع . [ اِ ت ِ] (ع مص ) بیمزه شمردن . (منتهی الارب ). ناخوش آمدن چیزی . (زوزنی ). ناخوش و بدمزه شمردن . بدطعم شمردن . ناخوش داشتن . ناخوش شمردن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ).
-
استسماج
لغتنامه دهخدا
استسماج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) زشت شمردن کسی یا چیزی را. (منتهی الارب ). || ناشیرین آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بدمزه آمدن . بدطعم آمدن . ناخوش آمدن .
-
امسخ
لغتنامه دهخدا
امسخ . [ اَ س َ ] (ع ص ) بدمزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- امثال :هو امسخ من لحم الحوار ؛ مزه ندارد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
دراژه
لغتنامه دهخدا
دراژه . [ دِ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح داروسازی )داروهای تلخ و بدمزه را پس از اینکه بوسیله ٔ قالبهای مخصوص بصورت عدسی های محدب الطرفین کوچک درآوردند برای اینکه هنگام استعمال دهان را بدطعم نکند، از یک ورقه ٔ صمغ و قند می پوشانندو بدین ترتیب روکش ناز...
-
اغثاء
لغتنامه دهخدا
اغثاء. [ اِ ] (ع مص ) برهم گرد آوردن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ساختن و درشورانیدن آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غثا آوردن سیل و برهم گرد آوردن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ساختن و درشورانیدن آن را. (آنندراج ). روی هم آوردن سیل چراگاه را و شیری...
-
زنة
لغتنامه دهخدا
زنة. [ زِن ْ ن َ ] (ع ص ، اِ) (از «زن ن ») حنطة زنة؛ گندم ردی ناخوش مزه . (منتهی الارب ). گندم ردی و بدمزه . (ناظم الاطباء). حنطة زنة؛ خلاف عذی و عذی کشتی که فقط از باران آب خورد. (از اقرب الموارد).
-
تماهة
لغتنامه دهخدا
تماهة. [ ت َ هََ ] (ع مص ) بگردیدن خوردنی . (تاج المصادر بیهقی ). بدبوی و بدمزه گردیدن طعام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تغییر طعم و بوی یافتن طعام . (از اقرب الموارد). || فاسدو تباه گردیدن گوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
چچم
لغتنامه دهخدا
چچم . [ چ َ چ َ ] (اِ) چچن (در تداول اهالی کلاردشت و مازندران ) دانه ای است مانند گندم ، لکن تیره رنگ و از یک نوک کمی فرورفتگی دارد، و در گندم زارها روید، نان را بدمزه کند و چون گیاهی سمی است در خورنده سستی و دوار آرد. رجوع به چچن شود.