کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدقمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدقمار
لغتنامه دهخدا
بدقمار. [ ب َ ق ِ / ق ُ ] (ص مرکب ) آنکه قمار بناراستی بازد. (آنندراج ). آنکه در قمار تقلب کند : ز دست طالع بد می رویم شهر بشهرچو بدقمار که تغییر می دهدجا را. ملا ادبی نظیری (از آنندراج ).بطوف نرد محبت خدا بسازد قاسم که کار ما به حریفان بدقمار نیفتد....
-
جستوجو در متن
-
خوش قمار
لغتنامه دهخدا
خوش قمار. [ خوَش ْ / خُش ْ ق ِ / ق ُ ] (ص مرکب ) آنکه خوب قمار کند. مقابل بدقمار : چو نرد داغ تو چینند سینه دار منم خوشا بباختن خویش خوش قمار منم .ظهوری (از آنندراج ).
-
شتل
لغتنامه دهخدا
شتل . [ ش َ ت َ ] (اِ) مخفف شتلی . آن قسمت از زری که از قمار برده باشند و به حاضران مجلس دهند. (از برهان ). آنچه حریف برده از برد خود به حضار مجلس قمار دهد. در فرهنگ اظفری این لغت ترکی ضبطشده است . (فرهنگ نظام ). دستخوش . دست لاف : تلاش کام ندارم برا...