کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدعملی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدعملی
لغتنامه دهخدا
بدعملی . [ ب َ ع َ م َ ] (حامص مرکب ) بدکاری و خطا و جرم . || بدفرماندهی و بی تدبیری . || بی قانونی و بی قاعدگی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
بدروشی
لغتنامه دهخدا
بدروشی . [ ب َ رَ وِ ] (حامص مرکب ) بدرفتاری . بدعملی . مقابل نیک روشی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شنغرة
لغتنامه دهخدا
شنغرة. [ ش َ غ َ رَ ] (ع اِمص ) بدخویی و بدزبانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شهوت پرستی . || بدعملی . (ناظم الاطباء).
-
شنغیرة
لغتنامه دهخدا
شنغیرة. [ ش ِ رَ ] (ع اِمص ) بدخویی و بدزبانی . (از منتهی الارب ). بمعنی شنغرة. بدخلقی و بدزبانی .(از اقرب الموارد). || شهوت پرستی . || بدعملی . (ناظم الاطباء). رجوع به شنغرة شود.
-
بدرهی
لغتنامه دهخدا
بدرهی . [ ب َ رَ ] (حامص مرکب ) بدراهی . بدعملی . بدکرداری . گمراهی : که گفتند جاسوس بدگوهریدبه جاسوسی و بدرهی اندرید. شمسی (یوسف وزلیخا).ز ما دیده ای زشتی و بدرهی چه گوییم دانی و خود آگهی .شمسی (یوسف و زلیخا).
-
زشت کاری
لغتنامه دهخدا
زشت کاری . [ زِ ] (حامص مرکب ) فحشاء. (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || بدعملی . فعل زشت کار : جهان را گوهر آمد زشت کاری چرا زو مهربانی گوش داری بنزدش هیچکس را نیست آزرم که بیقدر است و بی مهر است و بی شرم . (ویس و رامین ، یادداشت بخط مرحوم...
-
بدکاری
لغتنامه دهخدا
بدکاری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) بدکرداری . بدعملی . بدفعلی . بدفعالی . (فرهنگ فارسی معین ): قفوة؛بدکاری . (منتهی الارب ). || شرارت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || فسق . فجور.زنا. لواط. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
خباثت
لغتنامه دهخدا
خباثت . [ خ َ / خ ِ ث َ ] (ع اِمص ) پلیدی . ناپاکی . (ناظم الاطباء) (از ترجمان عادل بن علی ) (دهار) : سخن چون زر پخته بی خبائث گردد و صافی چو او را خاطر دانا به اندیشه بپالاید. ناصرخسرو.|| بدکاری . بدعملی . || بدذاتی . بدجنسی . || بی آبرویی . بی شرفی...
-
دژ
لغتنامه دهخدا
دژ. [ دُ ] (ص ، پیشوند) زشت و بد. (انجمن آرا) (آنندراج ). بدکار.بدعمل . (ناظم الاطباء). دش . بد. سخت . زشت . اهل شر. ضد. خلاف . مزید مقدم است و معنی زشت و بد به کلمه دهد چون : دژآباد، دژآهنگ ، دژاگام ، دژاگامه ، دژآگاه ، دژآگه ، دژآلود، دژانگاه ، دژب...
-
شرارت
لغتنامه دهخدا
شرارت . [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) بدی و بدخواهی . بدفطرتی . بدطینتی . فتنه انگیزی . بدعملی . بدکرداری . (ناظم الاطباء) : اما در وی شرارتی و زعارتی ... به افراط بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101). این بوسهل مردی بود امامزاده ... اما شرارت و زعارت در طبع وی مو...
-
ناپاکی
لغتنامه دهخدا
ناپاکی .(حامص مرکب ) نادرستی . بداخلاقی . (ناظم الاطباء). خبث .خباثت . بدجنسی . نابکاری . بد سریرتی . شرارت . گربزی بیش از حد : و زنان ناقص عقل و دینند، از ناپاکی هر چه خواهند بکنند. (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی ).خاقانیا به عبرت ناپاکی فلک برخاک آن شهنشه ...
-
کون
لغتنامه دهخدا
کون . (اِ) سرین و جفته و نشستنگاه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرین . نشستنگاه . مقعد. در پزشکی ، نشیمنگاه و در حقیقت ناحیه ٔ سرینی است ومخرج در فرورفتگی منطقه ٔ عضلات سرینی چپ و راست قراردارد. (فرهنگ فارسی معین ). وجعاء. وَرب . وَربة. م...
-
سقراط
لغتنامه دهخدا
سقراط. [ س ُ ] (اِخ ) یونانی «سُکْراتِس » متولد در آتن (470 تا 468 ق .م ) وی در سال (400 یا 399 ق .م ) از طرف حکومت محکوم گردید و با نوشیدن شوکران مسموم شد و درگذشت . وی استاد افلاطون و موجد روش سقراطی است و برخلاف پیشینیان بشر را موضوع تدقیق و مورد ...
-
اریده
لغتنامه دهخدا
اریده . [ اَرْ ری دِ ] (اِخ ) آرّیده . برادر نامشروع اسکندر و مادر اورقاصه ای بنام آرینّا بود. و او پس از اسکندر داعیه ٔسلطنت داشت . و اوریدیس دختر سینان و زن اریده نیز همین دعوی داشت . مل آگر که دشمن پردیکاس و مورد نفرت او بود، پس از ختم مجلس مشورت ...