کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدعمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدعمل
لغتنامه دهخدا
بدعمل . [ ب َ ع َ م َ ](ص مرکب ) بدکار و خطاکار و گنهکار. (آنندراج ). بدکار و بدکردار و خاطی و مجرم . (ناظم الاطباء). بدکاره . مُسی ٔ: زنی بدعمل . بلایه . نابکار. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
واپیه
لغتنامه دهخدا
واپیه . [ پ ِ ی َ ] (اوستایی ، ص ) چاکر و فرومایه و بدعمل . (از گاتها، ترجمه ٔ پورداود ص 131).
-
زشت سیرت
لغتنامه دهخدا
زشت سیرت . [ زِ رَ ] (ص مرکب ) بدعمل .زشت کردار. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
ناخوش کردار
لغتنامه دهخدا
ناخوش کردار. [ خَش ْ / خُش ْ ک ِ ] (ص مرکب ) بدکردار. بدعمل . (ناظم الاطباء).
-
بدکنش
لغتنامه دهخدا
بدکنش . [ ب َ ک ُ ن ِ ] (ص مرکب ) بدکردار. ترمنشت . بدفعل . بدعمل . بدکنشت . (ناظم الاطباء).
-
حنیث
لغتنامه دهخدا
حنیث . [ ح َ ] (ع ص ) شرور و بدعمل . || کسی که قسم دروغ خورد. (ناظم الاطباء).
-
رگدار
لغتنامه دهخدا
رگدار. [ رَ ] (نف مرکب ) عرق و شرابی که با کمی آب ممزوج شده باشد. || پارچه ٔ بافته شده که بعضی از نخهای آن بافته نشده باشد. || طفل بدکار و بدعمل . || غیور و باغیرت . (ناظم الاطباء).
-
ساطن
لغتنامه دهخدا
ساطن . [ طِ ] (ع ص ) پلید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پلید و ناپاک . (ناظم الاطباء). خبیث . (المنجد). || دون و بدعمل و بدذات . (ناظم الاطباء).
-
شقامدار
لغتنامه دهخدا
شقامدار. [ ش َ م َ ] (ص مرکب ) گستاخ و بیحیا. || بدکار و بدعمل و شریر. (ناظم الاطباء).- گروه شقامدار ؛ مردمان بدکار و بدکردار. (ناظم الاطباء).
-
کوته گردن
لغتنامه دهخدا
کوته گردن . [ ت َه ْ گ َ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دارای گردن کوتاهی باشد. (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). رجوع به کوتاه گردن شود. || حیله باز و مکار و بدعمل و بدکردار. (ناظم الاطباء).
-
دژوند
لغتنامه دهخدا
دژوند. [ دُژْ وَ ] (ص مرکب ) زشت مانند. || فاسق و بدمذهب . (آنندراج ). بدکار. بدعمل . بی دین . ملحد. (ناظم الاطباء) : درود از ما به بهدین خردمندکه دور است از ره و آئین دژوند. زراتشت بهرام (از آنندراج ).و رجوع به دروند شود.
-
قهرة
لغتنامه دهخدا
قهرة. [ ق ُ هََ رَ ] (ع ص ) سوزن کلان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زن بدکار و بدعمل و نابکار. (ناظم الاطباء). شریره : امراة قهرة؛ ای شریرة. (اقرب الموارد). ج ، قُهَرات . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
بدپیشه
لغتنامه دهخدا
بدپیشه . [ ب َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه بدی پیشه ٔ خود کند. بدکردار. بدعمل . بدفعل . (فرهنگ فارسی معین ) : که آن ترک بدپیشه و ریمنست که هم بدنژاد است و هم بدتنست . فردوسی .|| فاسق . فاجر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
بلایه کار
لغتنامه دهخدا
بلایه کار. [ ب َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) ناحفاظ. بدعمل . (فرهنگ فارسی معین ). خانع. || زن روسپی و قحبه . (ناظم الاطباء). رَمّازة. هَلوک . (از منتهی الارب ). و رجوع به بلابه کار و بلاده کار شود.