کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدسگال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدسگال
لغتنامه دهخدا
بدسگال . [ ب َ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) بداندیش . بدخواه . دشمن . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : دل من پر آزار از آن بدسگال نبد دست من چیره بر بدهمال . ابوشکور.پدید آمد آن فره ایزدی برفت از دل بدسگالان بدی . دقیقی .روان نیاکان ما خوش کنیددل ب...
-
جستوجو در متن
-
شراندیش
لغتنامه دهخدا
شراندیش . [ ش َاَ ] (نف مرکب ) مقابل خیراندیش . بدسگال . بداندیش .
-
نیکوروش
لغتنامه دهخدا
نیکوروش . [ رَ وِ ] (ص مرکب ) آن که روش نیکو دارد. (یادداشت مؤلف ). نکورفتار. نکوکردار : تو نیکوروش باش تا بدسگال به نقص تو گفتن نیابد مجال .سعدی .
-
تدن
لغتنامه دهخدا
تدن . [ ت َ دَ ](مص ) تنیدن : وسواس بدسگال تو گشته کفن بر اوچون تار کرم پیله که بر خود ز خود تده .نزاری (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
سگال
لغتنامه دهخدا
سگال . [س ِ ] (اِ) اندیشه و فکر. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). خیال و اندیشه . (غیاث ). اندیشه . (جهانگیری ).- بدسگال ؛ بداندیش : تو بیکاری و جان بکار اندر است سر بدسگالت به دار اندر است . فردوسی .ستم باد بر جان او ماه و سال کجا بر تن تو شود بدسگ...
-
نیکی سگال
لغتنامه دهخدا
نیکی سگال . [ س ِ ] (نف مرکب ) خوش نیت . خیراندیش . خیرخواه . نیکوسگال . مقابل بدسگال : خردیافته مرد نیکی سگال همی دوستی را بجوید همال . فردوسی .درآمد بر شاه نیکی سگال بنالید مانند کوس از دوال .نظامی .
-
بدسگالی
لغتنامه دهخدا
بدسگالی . [ ب َ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) بدسگال بودن . مقابل نیکوسگالی . (فرهنگ فارسی معین ): و با این همه رنج قصد خصمان و بدسگالی دشمنان بر اثر. (کلیله و دمنه ). کید، مکیدت ؛ بدسگالی . (منتهی الارب ).
-
ماکر
لغتنامه دهخدا
ماکر. [ ک ِ ] (ع ص ) فریبنده و بدسگال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم فاعل است از مکر. خدعه کننده . ج ، ماکرون ، مَکَرَة. (از اقرب الموارد). فریبنده و مکرکننده و بدسگال و خدعه کننده . ج ، ماکرون . (ناظم الاطباء). صاحب مکر. حیله گر. چاره گر. ج ، ماکر...
-
نیکوسگال
لغتنامه دهخدا
نیکوسگال . [ س ِ ] (نف مرکب ) نیک سگال . نیک اندیش . خیرخواه . مقابل بدسگال : رهی سوار و جوان و توانگراز ره دوربه خدمت آمد نیکوسگال و خیراندیش . رودکی .مرترا نیکی سگالد یار توچون مر او را تو شوی نیکوسگال . ناصرخسرو.نکونام یعقوب نیکوسگال همی بود یک هف...
-
شانده
لغتنامه دهخدا
شانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از شاندن . رجوع به شاندن شود : از بنفشه مرز او چون شانده بر زنگار نیل از شکوفه شاخ او چون هشته بر مینا گهر. قطران .بدسگال تو رنجه دارد جان شانده در دل ز غم نهال از تو.سوزنی .
-
مرده ستای
لغتنامه دهخدا
مرده ستای . [ م ُ دَ / دِ س ِ ] (نف مرکب ) رثاگر. مرثیه سرا. مرثیه گو. نوحه گر. || در این بیت دشنام گونه ای است موهن : بدو که گوید از من چنانکه فرمایم که ای پلید بد بدسگال بد فرمای به هجو من چه رسیدی و از چه فارغ شدز گوربان خود ای قلتبان مرده ستای .س...
-
خشو
لغتنامه دهخدا
خشو. [ خ ُ ] (اِ) مادر شوی .(از شرفنامه ٔ منیری ). || مادرزن که خوش وخوشدامن نیز گویندش . (شرفنامه ٔ منیری ) : بدسگال تو و مخالف توخشوی جنگجوی را داماد. لغت فرس (از حاشیه ٔبرهان قاطع).با وی همیشه خسرو سلطان محترم تا احترام دارد داماد را خشو.شمس فخری ...
-
جهانگیر
لغتنامه دهخدا
جهانگیر. [ ج َ ] (نف مرکب ) فتح کننده ٔ دنیا. گیرنده ٔ عالم . جهانگشا : چنین داد پاسخ که ای پهلوان جهانگیر و بیدار و روشن روان . فردوسی .دریغا که پند جهانگیر زال نپذرفتم وآمدم بدسگال . فردوسی .جهانگیر شاهی جهاندار باش مبادت از این دار و گیر انقلاب . ...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد (دهقان ...)، ملقب به اختیارالدین . وی ممدوح سوزنی بود، و او را در قصیده ای مدح کرده است که چند بیت از آن نقل میشود : کآمد به فرخی ز سفر اختیار دین کز مدح او کند شرف و افتخار دل دهقان علی که همچو علی بدسگال رادر سینه بگسل...