کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدست شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیم بدست
لغتنامه دهخدا
نیم بدست . [ ب ِ دَ ] (اِمرکب ) نیم وجب . نصف شبر. (ناظم الاطباء). الفتر. (دستورالاخوان ). || بالش کوچک . (ناظم الاطباء).
-
دل بدست
لغتنامه دهخدا
دل بدست . [ دِ ب ِ دَ ] (ص مرکب ) عاشق هرجایی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
-
جام بدست داشتن
لغتنامه دهخدا
جام بدست داشتن . [ ب ِ دَ ت َ ] (مص مرکب ) پیاله در دست داشتن . قدح بدست گرفتن : آنکس که بدست جام داردسلطانی جم مدام دارد. حافظ.|| جام بکف آوردن .
-
باد بدست بودن
لغتنامه دهخدا
باد بدست بودن . [ ب ِ دَ دَ ] (مص مرکب ) باد در دست بودن . کنایه از بیهوده و بی نتیجه بودن کار کسی : که بختش پس پشت او برنشست ازین تاختن باد باشد بدست . فردوسی .سخن چند گفتم بچندین نشست ز گفتار باد است ما را بدست . فردوسی (از آنندراج ).رجوع به باد در...
-
چشم بدست بودن
لغتنامه دهخدا
چشم بدست بودن . [ چ َ / چ ِ ب ِ دَ دَ ] (مص مرکب ) منتظر کمک و احسان بودن . گرفتن بخشش یا کمکی را منتظر بودن .- چشم بدست کسی بودن ؛ از کسی طمع داشتن . (آنندراج ). از کسی توقع احسان داشتن . (فرهنگ نظام ) : خواهم از عالم بالا چو صدف روزی خویش چون نگین...
-
جستوجو در متن
-
زبردست شدن
لغتنامه دهخدا
زبردست شدن . [ زَ ب َ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قوی شدن . توانا شدن و بدست آوردن قوت و قدرت : زبر دست شد مردم زیردست بکین مرد دینی بزین برنشست .فردوسی .
-
امیدوار شدن
لغتنامه دهخدا
امیدوار شدن . [ اُمیدْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چشم داشتن . سر توقع خاریدن . چشم بدست کسی بودن . کیسه بر کسی دوختن . توقع. رجا. (مجموعه مترادفات ).
-
زبون شدن
لغتنامه دهخدا
زبون شدن . [ زَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) (از چیزی ) عاجز شدن و ناتوان گشتن از آن چیز : شاه بی شهر چون ستاند باج شهر بی ده زبون شود ز خراج . اوحدی .- زبون شدن بدست چیزی یا کسی ؛ مغلوب شدن . زمین خوردن پیش او : دویست وپنجه وسه سال کرد عمر چو هودبدست مرگ زب...
-
دست آمدن
لغتنامه دهخدا
دست آمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) بدست آمدن . حاصل شدن . یافت شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). پیدا شدن و حاصل گشتن . (ناظم الاطباء) : دست ناید بی درم در راه نان لیک هست آب دو دیده رایگان . مولوی .- به دست آمدن ؛ در اختیار قرار گرفتن . نصیب شدن : دین ...
-
پیش فروش
لغتنامه دهخدا
پیش فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) که پیش فروشد. که قبل از موعد مقرر و تهیه شدن جنس بها ستاند. || (اِمص مرکب ) مال یا غله را قبل از مهیا شدن و حاضر بودن فروختن . فروش قبل از بدست آمدن جنس . بها ستدن پیش از تحویل مال یا غله . پیش فروشی .
-
خرقه از- گرفتن
لغتنامه دهخدا
خرقه از- گرفتن .[ خ ِ ق َ / ق ِ اَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از پیری یا مرشدی یا صوفئی یا رئیس قوم یا مریدی خرقه ٔ صوفیانه پوشیدن و بدست او وارد سلک شدن . مرید صاحب خرقه شدن .
-
ثقل
لغتنامه دهخدا
ثقل . [ ث َ ] (ع اِمص ) سنگینی . گرانی . || (مص ) گران شدن آزمودن وزن بدست . || چربیدن و افزون آمدن چیزی بر چیزی در وزن . || گوسفند را دروا کردن برای سنجیدن گوشت . || سخت بیمار شدن . || سنگین شدن بیماری کسی . || ثقلت المراءة؛ گران شد زن و ظاهر شد آبس...
-
استذفاف
لغتنامه دهخدا
استذفاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آماده و ساخته شدن کار کسی .(منتهی الارب ). || مهیا و موجود بودن . || به آسانی و سهولت بدست آمدن . گرفتن آنچه مهیا و موجود بود و بسهولت بدست آید. (منتهی الارب ).
-
دستیاب
لغتنامه دهخدا
دستیاب . [ دَس ْت ْ ] (نف مرکب ) دست یابنده . بدست آورنده . آنکه به چیزی دست یابد. موفق . غالب . کامیاب .- دستیاب بودن بر کسی یا چیزی ؛ بر او غلبه داشتن . بر او تفوق داشتن . بر او دست یافتن : گر او را بدی بر تو بر دستیاب بایران کشیدی ردافراسیاب . فر...