کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدزبانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدزبانی
لغتنامه دهخدا
بدزبانی . [ ب َ زَ ] (حامص مرکب ) ژاژخایی و هرزه سرایی . (ناظم الاطباء). بذائت . بذائت لسان . ذرب . بذرب . بذاء. فحش . دشنام . ناسزا. بددهنی : تو همه ٔ کلفتهای مرا با بدزبانی می تارانی . (یادداشت مؤلف ).- بدزبانی کردن ؛ ناسزا گویی کردن . تندی و تیز...
-
جستوجو در متن
-
شتامی
لغتنامه دهخدا
شتامی . [ ش َت ْ تا ] (حامص ) شتام بودن . بدزبانی . بدزبانی کردن : ابوالمعالی نگارگر مؤمن و معتقد و متدین بوده است وهرگز به شتامی و لعانی معروف نبود. (النقض ص 108).
-
اذراب
لغتنامه دهخدا
اذراب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ذَرَب ، بمعنی بدزبانی .
-
شنغیرة
لغتنامه دهخدا
شنغیرة. [ ش ِ رَ ] (ع اِمص ) بدخویی و بدزبانی . (از منتهی الارب ). بمعنی شنغرة. بدخلقی و بدزبانی .(از اقرب الموارد). || شهوت پرستی . || بدعملی . (ناظم الاطباء). رجوع به شنغرة شود.
-
سلیطه گری
لغتنامه دهخدا
سلیطه گری . [ س َ طَ / طِ گ َ ] (حامص مرکب ) زبان درازی . بدزبانی . همچون زنان سلیطه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ملوغة
لغتنامه دهخدا
ملوغة. [ م ُ غ َ ] (ع اِمص ) فرومایگی و بیخردی و بدزبانی . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
بذأت
لغتنامه دهخدا
بذأت . [ ب َ ءَ ] (ع مص ) بد و زشت گفتار گردیدن . بَذْء. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بدزبان شدن . بیهوده گوی شدن . (یادداشت مؤلف ). || حقیر شدن . بَذْء. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِ مص ) زشت گفتاری . بدزبانی . (یادداشت مؤلف...
-
شوظ
لغتنامه دهخدا
شوظ. [ ش َ ] (ع مص ) سب کردن و بدزبانی کردن . (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ). || شاظ به المرض شوظاً؛ درمانده شد از بیماری . (از معجم الوسیط).
-
شنغرة
لغتنامه دهخدا
شنغرة. [ ش َ غ َ رَ ] (ع اِمص ) بدخویی و بدزبانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شهوت پرستی . || بدعملی . (ناظم الاطباء).
-
تاراندن
لغتنامه دهخدا
تاراندن . [ دَ ] (مص ) پراکندن و متفرق ساختن و دور کردن .(فرهنگ نظام ): برو این اطفال را که بازی می کنند از آنجا بتاران . (فرهنگ نظام ). زجر کردن . تار کردن . ترسانیدن . پراکندن : تو همه ٔ کلفتها (خادمه ها)ی مرا با بدزبانی می تارانی . رجوع به تار کرد...
-
زبان بر خود بستن
لغتنامه دهخدا
زبان بر خود بستن . [ زَ ب َ خوَد / خُدْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) از حرف دیگران درباره ٔ خود جلوگیری کردن . مانع بدزبانی و غیبت دیگران شدن : پس کار خویش آنکه آگه نشست زبان بداندیش برخود ببست .سعدی (بوستان ).
-
مفاحشه
لغتنامه دهخدا
مفاحشه . [ م ُ ح َ / ح ِ ش َ/ ش ِ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، به یکدیگر فحش دادن و رد و بدل کردن فحش . (ناظم الاطباء). بدزبانی با یکدیگر. مباذاءة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
پلیدزبانی
لغتنامه دهخدا
پلیدزبانی . [ پ َ زَ ] (حامص مرکب ) بدزبانی . دشنام گوئی . ناسزاگوئی . بدگوئی . بددهنی . زشت گوئی . فحاشی .جلاعت . (تاج المصادر بیهقی ). طُمولت . (منتهی الارب ).
-
بذاء
لغتنامه دهخدا
بذاء. [ ب َ ] (ع اِمص ) فحش در گفتار. (از معجم متن اللغة). فحش گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). بدزبانی . فحش . کلام قبیح . هرزه . (یادداشت مؤلف ).