کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدزبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدزبان
لغتنامه دهخدا
بدزبان . [ ب َ زَ ] (ص مرکب ) دشنام دهنده و ناسزاگوینده . (ناظم الاطباء). بدگو. زبان دراز. (آنندراج ). آنکه دشنام بسیار گوید. هرزه گوی . دشنام گوی . بددهن . هجاگوی . گنده زبان . پلیدزبان . بدسخن . شتام . ذَرِع . بذی . بذیه . بذی اللسان . بذیةاللسان ....
-
جستوجو در متن
-
طمول
لغتنامه دهخدا
طمول . [ طَ ] (ع ص ) مرد بدزبان بیباک . (منتهی الارب ).
-
ضبضب
لغتنامه دهخدا
ضبضب . [ ض ِ ض ِ ] (ع ص ) فربه . || دلیر بدزبان . (منتهی الارب ).
-
لعقط
لغتنامه دهخدا
لعقط. [ ل ِ ق ِ ] (ع ص ) زن بدزبان . (منتهی الارب ).
-
ثنتایة
لغتنامه دهخدا
ثنتایة. [ث ِ ی َ ] (ع ص ) مردی ثنتایه ؛ مردی بدخوی و بدزبان .
-
فراخ دهن
لغتنامه دهخدا
فراخ دهن . [ ف َ دَ هََ ] (ص مرکب ) کنایت از پرگوی و بی صرفه گوی است . (از آنندراج ). بسیارگو و بدزبان . (انجمن آرا). اوسق . (منتهی الارب ). بسیارگو و پوچ گو و هرزه چانه و بدزبان . (برهان ). رجوع به فراخ دهان شود.
-
سیاه زبان
لغتنامه دهخدا
سیاه زبان . [ زَ ] (ص مرکب )عیب گو. (آنندراج ). بدزبان . عیب گو. (ناظم الاطباء).
-
متنبز
لغتنامه دهخدا
متنبز. [ م ُ ت َ ن َب ْ ب ِ ] (ع ص ) دشنام دهنده و بدزبان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
محنظی
لغتنامه دهخدا
محنظی . [ م ُ ح َ ] (ع ص ) نکوهش کننده . فحش شنواننده . (آنندراج ). بدزبان و فحاش . (ناظم الاطباء). ناسزاگو.
-
مسمع
لغتنامه دهخدا
مسمع. [ م ُ س َم ْ م ِ ] (ع ص ) فحش دهنده و بدزبان . (ناظم الاطباء). تشنیعکننده . (از منتهی الارب ).
-
ملقاع
لغتنامه دهخدا
ملقاع . [ م ِ ] (ع ص ) زن فحش گوی بدزبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ملوغة
لغتنامه دهخدا
ملوغة. [ م َ غ َ ] (ع ص ) زن گول کمینه ٔ بدزبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
حنظیان
لغتنامه دهخدا
حنظیان . [ ح ِ ] (ع ص ) رجل حنظیان ؛ مرد فحاش بدزبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
خنذیان
لغتنامه دهخدا
خنذیان . [ خ ِ ] (ع ص ) بدزبان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).