کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدرقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدرقه
لغتنامه دهخدا
بدرقه . [ ب َ رَ ق َ / ق ِ ] (از ع ، ص ، اِ) (از بدرقة عربی ) رهبر. رهنما. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رهبر. جماعتی که راهبر قافله باشد. (غیاث اللغات ). پاسبان و نگهبان . (ناظم الاطباء). خفیر. خفرة. (منتهی الارب ).جمعی مسلح که...
-
جستوجو در متن
-
بدارقه
لغتنامه دهخدا
بدارقه . [ ب َ رِ ق َ ] (ع اِ) ظاهراً از بدرقه (بدرقة) گرفته شده که گویا مسافران و کاروانیان را بدرقه می کرده و از حکومت مشاهره می گرفته اند: ذکر مال عمال و اهل نزول در نواحی قم ، دراصل از برای اصحاب سیارات و بدارقه به قم قسمتی کرده اند. (تاریخ قم ص ...
-
بذرق
لغتنامه دهخدا
بذرق . [ ب َ رَ ] (ع مص ) راهنما گرفتن . (از دزی ج 1 ص 60). رجوع به بذرقة و بدرقة شود.
-
خفیر شدن
لغتنامه دهخدا
خفیر شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نگهبان شدن . قلاووز شدن . بدرقه راه شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). خفارة. (تاج المصادر بیهقی ).
-
خفیر کردن
لغتنامه دهخدا
خفیر کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگهبان کردن . قلاووز کردن . بدرقه راه کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
مخفر
لغتنامه دهخدا
مخفر. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) فرستنده با کسی بدرقه را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که بدرقه می فرستد و یا نگهبان می فرستد. (ناظم الاطباء). || شکننده ٔ پیمان و غدرکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکننده ٔعهد و...
-
مبدرق
لغتنامه دهخدا
مبدرق . [ م ُ ب َ رِ ] (ع ص ) رهبر. (غیاث ) (آنندراج ). || بدرقه کننده و آنچه خاصیت آن صافی کردن اجزاء و مخلوط کننده و رساننده ٔ آن به اعضاء است چنانکه شراب با غذا کند. (از بحرالجواهر) : اما آنچه دارو را زود به جایگاه رساند چون تخم کرفس است و پوست سل...
-
مبذرق
لغتنامه دهخدا
مبذرق . [ م ُ ب َ رِ ] (ع ص ) بذرقه . راهبر و راهنما و نگاهبان . (منتهی الارب ). بدرقه و نگاهبان . (ناظم الاطباء). بدرقه . بذرقه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بذرقه شود. || پناه یافته و امان داده . (ناظم الاطباء).
-
بذرقه
لغتنامه دهخدا
بذرقه . [ ب َ رَ ق َ ] (ع ص ، اِ) راهبر و راهنمای . نگهبان . || (مص ) بدرقه گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || ارسال . فرستادن . (یادداشت مؤلف ): ففرح المتوکل و بذرق الغلام الی الروم . (الجماهر بیرونی چ حیدرآباد ص 218). و رجوع به بدرقه شو...
-
باربرنه
لغتنامه دهخدا
باربرنه . [ ب َ ن ِه ْ ] (نف مرکب ) آنکه بار بر ستور نهد : سالاربار مَطْران مه مرد جاثلیق قسیس ْ باربرنه و ابلیس ْ بدرقه .سوزنی .
-
بدبدرقه
لغتنامه دهخدا
بدبدرقه . [ ب َ ب َ رَ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) که خوب بدرقه نکند. مقابل خوش استقبال : فلانی خوش استقبال و بدبدرقه است . (از یادداشت مؤلف ).
-
پامرد
لغتنامه دهخدا
پامرد. [ م َ ] (اِ مرکب ) پایمرد. یاری دهنده . دستیار : سالاربار مطران پامرد جاثلیق قسیس باربر نه و ابلیس بدرقه .سوزنی .
-
تخفر
لغتنامه دهخدا
تخفر. [ ت َ خ َف ْ ف ُ ] (ع مص ) شرم داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سخت شرمگین شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || پناه خواستن از کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). در زینهار کس...
-
فردرو
لغتنامه دهخدا
فردرو. [ ف َرْدْ رَ / رُو ] (نف مرکب ) کسی که تنها رود و محتاج بدرقه نباشد. (آنندراج از بهار عجم ). مجرد. که به توکل و اعتماد به حق رود : دامن فردروان گیر اگر حق طلبی به صدای جرس قافله از راه مرو.صائب .