کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدخصلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدخصلت
لغتنامه دهخدا
بدخصلت . [ ب َ خ ِ ل َ ] (ص مرکب )بدخصال . بدطبیعت . بدحالت . بدصفات . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
بدخصال
لغتنامه دهخدا
بدخصال . [ ب َ خ ِ] (ص مرکب ) بدطبیعت . بدحالت . بدصفات . بدخصلت . (ناظم الاطباء). بد افعال و کردار. (آنندراج ) : بد که گوید زو مگر بدنیتی بدخصال و بدفعال و بدنشان . فرخی .کسی گفت از این بنده ٔ بدخصال چه خواهی ، هنر یا ادب یا جمال ؟سعدی (بوستان ).
-
شکیل
لغتنامه دهخدا
شکیل . [ ش ِ ] (اِ) مکر. فریب . حیله . (برهان ). مکر. فریب . (غیاث ). || پابند اسب که از موی بز بافته باشند. (ناظم الاطباء). شکال اسب . (فرهنگ جهانگیری ). رسن اسب . (غیاث ). در جهانگیری و برهان بمعنی پای بند اسب آورده و هر دو عربی است و پای بند اسب ،...
-
لیتک
لغتنامه دهخدا
لیتک . [ ت َ ] (ص )مفلس و بی سر و بی پا و بی خبر و پریشان . (برهان ). شاید اماله ٔ لات و لوت است که با کاف تصغیر جمع کرده باشند. (انجمن آرا). || پسر ساده و غلام و کنیز مقبول و فربه و بداصل . (برهان ). شاهد : بی خرد لیتکی و بدخصلت بی ادب مردکی و بی سا...
-
شکال
لغتنامه دهخدا
شکال . [ ش ِ ] (ع اِ) چدار و ریسمانی که بر دست و پای استر و اسب بدخصلت بندند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). ریسمانی که بر دست و پای اسب و شتر بربندند. (غیاث ). زانوبند اسب . (از مجمل اللغة). پابند. پای بند. زانوبند اسب و جز آن . بِخو ...
-
دژخیم
لغتنامه دهخدا
دژخیم . [ دُ ] (ص مرکب ) (از : دژ، به معنی بد و زشت و درشت + خیم ، به معنی خوی و خلق ) بدخوی و بدطبیعت و بدروی . (برهان ). بدخصلت و زشت خو. (غیاث ). بدخوی . بدخو. بدطبع. (نسخه ای از لغت فرس اسدی ) : چنین گفت دژخیم نر اژدهاکه از چنگ من کس نیابد رها. ف...
-
خصال
لغتنامه دهخدا
خصال . [ خ ِ ] (ع اِ) خویها. خصلت ها خواه نیک باشد یا بد. (ناظم الاطباء). ج ِ خصلت . (یادداشت بخط مؤلف ) : مأمور خداوند مصر و عصرم محمود بدو شد چنین خصالم . ناصرخسرو.و هر که بدین خصال متحلی گشت شاید که بر حاجت خویش پیروز آید. (کلیله و دمنه ). و معا...