کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدبختی و بی نوائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بی نوائی
لغتنامه دهخدا
بی نوائی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) بینوایی . رجوع به بینوایی شود.
-
بیمایگی
لغتنامه دهخدا
بیمایگی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی مایه . افلاس و احتیاج . (آنندراج ). فقر و پریشانی و گدائی و بی نوائی . (ناظم الاطباء). نداشتن مایه . نداشتن سرمایه . (یادداشت مؤلف ) : که از بینوایی و بیمایگی گرفتم درین خانه همسایگی . سعدی .|| ن...
-
کرچک نوائی
لغتنامه دهخدا
کرچک نوائی . [ ک َ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل . دشت ، معتدل و مرطوب است و 105 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کلبی
لغتنامه دهخدا
کلبی . [ ک َ بی ی ] (اِخ ) زیدبن الحارثه الکلبی مولی خدیجه رضی اﷲ عنها. رجوع به زیدبن حارثه در همین لغت نامه و تاریخ گزیده چ نوائی ص 211 شود.
-
بی طالعی
لغتنامه دهخدا
بی طالعی . [ ل ِ ] (حامص مرکب )نکبت . بدبختی . بی نصیبی . بداقبالی . (ناظم الاطباء):غصه ٔ بی طالعی بین کز فلک درد هست و نیست تسکین ای دریغ.خاقانی .
-
بی سعادتی
لغتنامه دهخدا
بی سعادتی . [ س َ دَ ] (حامص مرکب )کیفیت و حالت بی سعادت . بدبختی . ناکامی و نامرادی : پیراهن بی سعادتی ز سر درکش ، صدره ٔ جفا چاک زن . (مجلس چهارم سعدی ).
-
بی سامانی
لغتنامه دهخدا
بی سامانی . (حامص مرکب ) بی نظمی . بی انتظامی . (یادداشت مؤلف ). بی ترتیبی . بی نظامی . خلل . اختلال . (یادداشت مؤلف ). || بی معیشتی . درویشی و مفلسی . (ناظم الاطباء). بی ساز وبرگی . || بی خانمانی . دربدری : ور به بسطام شدن نیز ز بی سامانیست پس سرا...
-
بدیمنی
لغتنامه دهخدا
بدیمنی . [ ب َ ی ُ ] (حامص مرکب ) بدفالی و شومی . بدبختی و بی طالعی . (ناظم الاطباء). حلق ؛ بدیمنی . (منتهی الارب ).
-
تیف گنج
لغتنامه دهخدا
تیف گنج . [ گ َ ] (اِ مرکب ) تیفاگنج . نام نوائی است از موسیقی . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوائی است از موسیقی قدیم . (فرهنگ فارسی معین ) : گه نوای تیف گنج و گه نوای گنجکاوگه نوای دیف رخش وگه نوا...
-
نداری
لغتنامه دهخدا
نداری . [ ن َ ] (حامص مرکب ) ناداری . بی نوائی . ندار بودن . فقر. تهیدستی . ندارائی .- امثال : نداری عیب نیست .|| ندار بودن . در قمار با هم ندار بودن . رجوع به ندار شود.
-
نوی
لغتنامه دهخدا
نوی . [ ن َ وا ] (اِخ ) دهی است به سمرقند. (منتهی الارب ). قریه ای است به سه فرسنگی سمرقند و نسبت بدان نوائی است . (یادداشت مؤلف ).
-
یازری
لغتنامه دهخدا
یازری . [ ] (ص نسبی ) منسوب به یازر و روحی یازری شاعر معاصر امیر علیشیر نوائی نیز منسوب بدانجاست . رجوع به روحی یازری شود.
-
عماد یزدی
لغتنامه دهخدا
عماد یزدی . [ ع ِ دِ ی َ ] (اِخ ) (سید...) از شعرای دربار سلطان حسین بایقرا و معاصر میر علیشیر نوائی است . رجوع به عمادالدین یزدی شود.
-
بی
لغتنامه دهخدا
بی . (پیشوند) حرف نفی . مقابل با که کلمه ٔ اثبات است . بر سر اسم درآید و اسم را به صفت بدل کند چون بصیرت که بمعنی بینائی است و اسم است و اگر گویند بی بصیرت صفت میگردد و مسمایی لازم است که قبل از آن ذکر کرده و به این صفت او را متصف سازند و بگویند آدم ...
-
فطرت نوائی
لغتنامه دهخدا
فطرت نوائی . [ ف ِ رَ ت ِ ن َ ] (اِخ ) چراغعلی خان . اصلش از قصبه ٔ نوای مازندران و از نجبای آن سامان بوده و در مبادی دولت خاقان صاحبقران در آن حضرت اعتبار وافر داشته ، سپس به وزارت شاهزاده حسینعلی میرزا فرمانفرمای فارس مأمور شد... آخرالامر از آن من...