کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدایت
لغتنامه دهخدا
بدایت . [ ب َ / ب ِ ی َ ] (از ع ، از بدأة عربی ) آغاز کردن . (غیاث اللغات ). || (اِ) آغاز و شروع و ابتداء. (ناظم الاطباء) : هدایت چون نباشد در بدایت بدان محروم ماند از عنایت . نظامی .بنا کردن نیکی از من بودبدی را بدایت ز دشمن بود. نظامی .در بدایت بد...
-
جستوجو در متن
-
ابتدائی
لغتنامه دهخدا
ابتدائی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) اولی . آغازی . شروعی .- محکمه ٔ ابتدائی یا بدایت ؛ محکمه ٔ دون استیناف .- مدرسه ٔ ابتدائی ؛ مدرسه ٔ دون متوسطه که کودک بار اول در آن درس فرا گیرد و مدت آن در ایران فعلاً پنج سال باشد.
-
صبا
لغتنامه دهخدا
صبا. [ ص َ] (ع مص ) کودکی . (منتهی الارب ) (دهار). کودکی کردن . (مصادر زوزنی ) : اما به حکم آنکه شاهزاده در حداثت سن و بدایت صبا بود آن غرر و درر چون صبا میشمرد. (سندبادنامه ص 51). || میل کردن به نادانی جوانی . (اقرب الموارد). رجوع به صِبی ̍ شود.
-
باآدر
لغتنامه دهخدا
باآدر. [ دِ ] (اِخ ) فرانسوا کساویه دُ.... یکی از حکمای آلمان . متولد بسال 1765 م . در مونیخ و در 1841 م . درگذشته است . در بدایت حال به تحصیل علوم طبیعی مشغول بود، سپس به رشته ٔ فلسفه و کلام یعنی تطبیق عقاید دینی با حکمت پرداخت و بعض آثار صوفیانه بج...
-
خم عیسی
لغتنامه دهخدا
خم عیسی . [ خ ُ م ِ سا ] (اِخ ) مشهور است که حضرت عیسی در بدایت حال صباغی می کرد و یک خم بود که هر جامه را در آن زدی هر رنگی که خواستی کردی و بیرون آوردی : او ز یکرنگی عیسی بو نداشت وز مزاج خم عیسی خو نداشت .مولوی .
-
ژان دکاپو
لغتنامه دهخدا
ژان دکاپو. [ دُ ] (اِخ ) نام مترجم ایطالیائی است که او را به زبان لاتین ژنس دکاپوا میگفتند.وی در قرن سیزدهم میلادی میزیست و در بدایت حال یهودی بود و سپس به دین مسیح درآمد. اثر مهم او ترجمه ٔ کتاب کلیله و دمنه است که آن را از ترجمه ٔ عبری ربان جوعل به...
-
ابن عاصم
لغتنامه دهخدا
ابن عاصم . [ اِ ن ُ ص ِ ] (اِخ ) قاضی الجماعه ابوبکر محمدبن محمد عاصم القیسی . نحوی و فقیه مالکی . مولد او غرناطه در 760 هَ .ق . در بدایت عمر شغل وراقی داشت و سپس مرتبت قاضی القضاتی غرناطه یافت . ارجوزه ای در فقه مالکی موسوم به تحفةالحکام دارد و نیز ...
-
جعفر
لغتنامه دهخدا
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابوالقاسم و معروف به حکیم رازی . در نامه ٔ دانشوران آمده است : از فضلای طبقه ٔ عرفا و اهل حال است . اصلش از ری بوده و نشو و نمایش در نیشابور در مائه ٔ چهارم هجریه . در بدایت حال سلاطین بویهیه و اواخر سامانیان...
-
پیشانها
لغتنامه دهخدا
پیشانها. [ ن َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مولوی گوید : آنهمه اندیشه ٔ پیشانهامی شناسد از بدایت جانها.(مثنوی چ نیکلسن دفتر اول ص 103؛ چ خاور ص 35).در شرح مثنوی چ علاءالدوله کلمه را بمعنی پیشینیان گرفته اند. نیکلسن در ترجمه ٔ خود ص 92 به معنی «افکار مربوط ب...
-
درگشتن
لغتنامه دهخدا
درگشتن . [ دَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گشتن . اعراض نمودن . ابانمودن . (آنندراج ). برگشتن . (ناظم الاطباء) : جمله مردان که به بدایت قدم او رسند همه درگردند و فروشوند و نمانند. (تذکرةالاولیاء عطار). || بسوی دیگر گردیدن . غلطیدن بسوی دیگر. (یادداشت مرحوم د...
-
زبیری
لغتنامه دهخدا
زبیری . [ زُ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عطأاﷲبن عوض اسکندرانی ، ملقب به ناصرالدین . از افاضل اوائل قرن نهم هجری است که در عربیت و حسن معاشرت و محامد صفات زبانزد بوده است . در بدایت حال قاضی بلده ٔ خود بود و سپس به قاهره رفت و در آنجا نیزعهده دار مقا...
-
رملی
لغتنامه دهخدا
رملی . [ رَ ] (اِخ ) خیرالدین بن احمدبن احمدبن نورالدین علی ایوبی فاروقی حنفی . شیخ الاسلام وفقیه نعمانیان بود. در بدایت حال از مولد خود رمله ٔفلسطین به مصر رفت و مدتی در آنجا اقامت گزید و سپس به رمله بازگشت و به سال 1081 هَ . ق . درگذشت . از آثار او...
-
قاضی احمد
لغتنامه دهخدا
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن محمدبن عطاء اﷲبن عوض اسکندرانی زبیری ، ملقب به ناصرالدین . از افاضل اوائل قرن نهم هجری است که در علوم عربی بر دیگران تقدم داشته است و در بدایت حال قاضی شهر خود بود سپس به قاهره رفت و در آنجا نیز با کمال ...
-
ناظم فیروزآبادی
لغتنامه دهخدا
ناظم فیروزآبادی . [ ظِ م ِ ] (اِخ ) (مولانا...) متخلص به ناظم . از اهالی فیروزآباد میبد و از شاعران قرن یازدهم است ، به روایت مؤلف جامع مفیدی : وی در بدایت حال سفری به هند کرده است و به سال 1065 به فیروزآباد میبد برگشته . او راست :اندوخته ناظم دگری ...