کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بداه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بداه
لغتنامه دهخدا
بداه . [ ب ِ ] (ع مص ) مبادهة. (منتهی الارب ). ناگاه گرفتن کسی را. (آنندراج ). و رجوع به مبادهة شود.
-
واژههای همآوا
-
بداح
لغتنامه دهخدا
بداح . [ ب َ ] (ع اِ) زمین فراخ و یا فراخ و نرم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زمین فراخ . (از اقرب الموارد). زمین فراخ و خالی . (مهذب الاسماء). ج ، بُدُح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
بداح
لغتنامه دهخدا
بداح . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بِدْح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به بدح شود.
-
بدعه
لغتنامه دهخدا
بدعه . [ ب ِ ع َ ] (ع اِ) بدعت . بدعة : بقمع کردن فرعون بدعه موسی وارقلم در آن ید بیضاش مار می سازد. خاقانی .نوبتی ِ بدعه را قهر تو برّد طناب صیرفی ِ شرع را قدر تو زیبد امین . خاقانی .و رجوع به بدعة و بدعت شود.
-
جستوجو در متن
-
بدوات
لغتنامه دهخدا
بدوات . [ ب َ دَ ] (ع اِ) رأیها و اندیشه ها و تدبیرها، یقال : هو ذوبدوات . (ناظم الاطباء). ج ِ بداة و در حدیث آمده : السلطان ذوبدوات . اصل آن درمدح است لیکن در ذم بکار رود. (از اقرب الموارد).
-
بدی
لغتنامه دهخدا
بدی . [ ب ِ دا ] (ع مص ) (از «ب د و») دارای بداة شدن زمین . (از ناظم الاطباء). بداوه ناک شدن زمین . (از منتهی الارب ). دارای سماروغ شدن زمین . (از شرح قاموس ).
-
جبة
لغتنامه دهخدا
جبة.[ ج ُب ْ ب َ ] (اِخ ) جهشیاری گوید: جبه در شعر زیر:واﷲ لو طفّلت یا ابن استهاتسعین عاماً لم تکن من أسدفارحل الی الجبة عن عصرناو اطلب ْ اباً فی غیر هذاالبلد.مراد جبه و بداة طسوجین از اعمال کوفه است . (از معجم البلدان ).
-
بدایت
لغتنامه دهخدا
بدایت . [ ب َ / ب ِ ی َ ] (از ع ، از بدأة عربی ) آغاز کردن . (غیاث اللغات ). || (اِ) آغاز و شروع و ابتداء. (ناظم الاطباء) : هدایت چون نباشد در بدایت بدان محروم ماند از عنایت . نظامی .بنا کردن نیکی از من بودبدی را بدایت ز دشمن بود. نظامی .در بدایت بد...
-
بدء
لغتنامه دهخدا
بدء. [ ب َدْءْ ] (ع اِ) آغاز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . ابتدا. (از اقرب الموارد). آغاز هر چیز. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). لک بدؤه یعنی تراست آغاز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سر. (یادداشت مؤلف ). || نخست .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...