کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخیزیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بخیزیدن
لغتنامه دهخدا
بخیزیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) دوتا گردیدن برای تعظیم امیری . (آنندراج ). خم کردن سر برای توقیر و تعظیم . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
خیزاندن
لغتنامه دهخدا
خیزاندن . [ دَ ] (مص ) بلند کردن . برخیزاندن . (یادداشت مؤلف ). || اجبار بخیزیدن کردن . (یادداشت مؤلف ).- برخیزاندن ؛ بلندکردن . خیزاندن .
-
لغزیدن
لغتنامه دهخدا
لغزیدن . [ ل َ دَ ] (مص ) پای از پیش بدررفتن و افتادن . (برهان ). فروخزیدن (بی اراده ). عثرت . عثار.زلت . زلل . مزلت . بخیزیدن . آن بود که کسی را پای بخیزد و بیفتد. لیزیدن . سریدن و لیز خوردن است نه افتادن ، یعنی ممکن است آدمی بلغزد و نیوفتد. لخشیدن ...