کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخود انحصار دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بخود آمدن
لغتنامه دهخدا
بخود آمدن . [ ب ِ خوَدْ / خُدْ م َ دَ ] (مص مرکب ) بهوش آمدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بحال آمدن از حمله های غشی . (ناظم الاطباء).
-
بخود افتادن
لغتنامه دهخدا
بخود افتادن . [ ب ِ خوَدْ / خُدْ اُ دَ ] (مص مرکب ) بخود پرداختن : تا خط ز رخش سر زده با من سخنش نیست چندان بخود افتاد که پروای منش نیست .نقی کمره ای (از آنندراج ).
-
بخود سپردن
لغتنامه دهخدا
بخود سپردن . [ب ِ خوَدْ / خُدْ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) اعتماد داشتن خواه بخود، خواه بدیگری . (از آنندراج ) : بود شهره دنیا به بی اعتباری چرا اینقدرها به او می سپاری ؟ مخلص کاشی (از آنندراج ).آنقدرها که سپرده ست بخود خصم دغل غیر خود را عجبی نیست نگیرد...
-
بخود کشیدن
لغتنامه دهخدا
بخود کشیدن . [ ب ِ خوَدْ/ خُدْ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) در این عبارت آمده است و ظاهراً بمعنی اعراض کردن و اقبال ننمودن و روی گردانیدن است : خواص خدم او و کسانی که معلم و محرض او بودند در این خاکساری بخود کشیدند و همه از وی برگردیدند. (المضاف الی بدا...
-
بخود گرفتن
لغتنامه دهخدا
بخود گرفتن . [ ب ِ خوَدْ / خُدْ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بی جهت تعارف و ریشخند یا تبریکی را منسوب بخود پنداشتن . || بی علت افاده کردن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
جستوجو در متن
-
بانک
لغتنامه دهخدا
بانک . (فرانسوی ، اِ) (از ایتالیایی بانکا بمعنی میزی که روی آن چیزهائی فروشند). سازمان و دستگاهی که محل ذخیره ٔپول مردم است و بدان داد و ستد کنند یا داد و ستد آنجا انجام گیرد. بنگاه صرافی و معاملات مهم نقدی . سازمانی که عملیات آن بطور کلی عبارت است ا...
-
قاجاریه
لغتنامه دهخدا
قاجاریه . [ ی ی َ / ی ِ ] (اِخ ) طائفه ٔ قاجاریه ، یکی از طوائف ترک که در قرن هفتم هجری هنگام حمله ٔ چنگیز از مرکز آسیا به جانب مغرب انتقال یافت ، طائفه ٔ قاجار بود که رفته رفته از سراسر خاک ایران گذشته در مرز شام مسکن گزید. در یورش هفت ساله ٔ امیر ت...
-
امیرکبیر
لغتنامه دهخدا
امیرکبیر. [ اَ ک َ ] (اِخ ) میرزاتقی خان ، پسر محمدباقر فراهانی ، ملقب به اتابک اعظم و امیر نظام و امیرکبیر. بزرگترین رجل سیاسی دو قرن اخیر ایران و از بزرگترین وزرای ایران در دوره ٔ اسلامی است . وی در حدود سال 1223 هَ .ق . متولد شد. از دوره ٔ کودکی و...
-
قانون اساسی
لغتنامه دهخدا
قانون اساسی . [ ن ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قانون یک سلسله قواعدی است که شکل حکومت و سازمان قوای سه گانه ٔ کشور و امتیازات و تکالیف افراد را نسبت بدولت بیان میکند. مسائلی که معمولاً در قانون اساسی حل و فصل میشود عبارت است از:شکل حکومت (سلطنتی یا...