کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخلاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بخلاف
لغتنامه دهخدا
بخلاف . [ ب ِ خ ِ / خ َ ] (ق مرکب ) برعکس . (آنندراج ). بعکس و برعکس و بطور واژگونه و برضد. (ناظم الاطباء). و رجوع به خلاف شود.
-
جستوجو در متن
-
ناحق گفتن
لغتنامه دهخدا
ناحق گفتن . [ ح َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بخلاف حق گفتن . زورگوئی .
-
بریش
لغتنامه دهخدا
بریش . [ ب َ ] (اِ) اسپ چپار، که خجکها دارد بخلاف رنگ خود. (منتهی الارب ). اسپ چپار که خجکهای سفید یا سیاه بخلاف لون آن دارد. (آنندراج ). به معنی أبرش است . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). رجوع به ابرش شود.
-
نضری
لغتنامه دهخدا
نضری . [ ن َ ض َ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب به نضیر [ بخلاف قیاس ] که گروهی از یهودان خیبر می باشند. (از ناظم الاطباء).
-
کار دیو
لغتنامه دهخدا
کار دیو. [ رِ وْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از کار وارونه و بخلاف عادت .کار دیو است و وارونه .
-
نامترقب
لغتنامه دهخدا
نامترقب . [ م ُ ت َ رَق ْ ق َ ] (ص مرکب ) نابیوسان . نامنتظر. بخلاف انتظار. ناگهانی .
-
نامنتظر
لغتنامه دهخدا
نامنتظر. [ م ُ ت َ ظَ ] (ص مرکب ) نامترقب . نابیوسان . بخلاف انتظار. نامتوقع.
-
وارو
لغتنامه دهخدا
وارو.(اِ) مقابل رو. پشت . عکس . (از یادداشتهای مؤلف ).- وارو زدن در کاری ؛ بعکس آن رفتار کردن . بخلاف آن رفتن . جهت مقابل آن برگزیدن .|| واروک . زگیل . رجوع به واروک شود.
-
جواد
لغتنامه دهخدا
جواد. [ ج َوْ وا ] (ع ص ) بسیارجود، و این بر خدا اطلاق گردد بخلاف سخی . (از اقرب الموارد). || سخی . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
نامأمول
لغتنامه دهخدا
نامأمول . [ م َءْ ] (ص مرکب ) غیرمتوقع. غیرمنتظر. (از ناظم الاطباء). بخلاف امید و انتظار. نه موافق میل و آرزو. نه بوفق امل .
-
نامعقولانه
لغتنامه دهخدا
نامعقولانه . [ م َ ن َ / ن ِ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بخلاف عقل و خرد. || بی خردانه . (ناظم الاطباء). بی ادبانه . سبکسرانه . جلف .
-
برشة
لغتنامه دهخدا
برشة. [ ب ُ ش َ ] (ع اِ) بَرَش . خجکهای سیاه یا سپید بر اسب بخلاف رنگ آن . || خجک ناخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به برش شود.
-
عذقة
لغتنامه دهخدا
عذقة. [ ع َ ق َ / ع ِ ق َ ] (ع اِ) آن پشم که جهت علامت و نشان بر گوسپند بندند بخلاف رنگ آن . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). || هر چیز از سمة و جز آن که علامت و نشان باشد. (منتهی الارب ).
-
سبک
لغتنامه دهخدا
سبک . [ س ِ ب ِ ] (اِ) پرنده ای است عاشق و طالب نور آفتاب و این غیر از شب پره است چه این ، روزها بجانب قرص آفتاب پرواز کند. (برهان ). جانوری است پرنده که بخلاف شپّره عاشق نور آفتاب باشد. (الفاظ الادویه ).