کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخشیدن (به) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کمال بخشیدن
لغتنامه دهخدا
کمال بخشیدن . [ ک َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) کامل کردن : ناقص محتاج را کمال که بخشدجز گهر بی نیاز ساکن کامل .ناصرخسرو.
-
گناه بخشیدن
لغتنامه دهخدا
گناه بخشیدن . [ گ ُ ب َ دَ ] (مص مرکب ) عفو. درگذشتن از گناه کسی .
-
گنه بخشیدن
لغتنامه دهخدا
گنه بخشیدن . [ گ ُ ن َه ْ ب َ دَ ] (مص مرکب ) عفو کردن گنه . بخشودن گناه : هاتفی از گوشه ٔ میخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش .حافظ (دیوان ص 192).
-
نواله بخشیدن
لغتنامه دهخدا
نواله بخشیدن . [ ن َ ل َ / ل ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) لقمه دادن . قوت دادن . غذا دادن : گرت چو سعدی از این در نواله ای بخشندبرو که خود نکنی یاد پارسائی باز.سعدی .
-
نفع بخشیدن
لغتنامه دهخدا
نفع بخشیدن . [ ن َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) سود دادن . فایده رساندن . || اثر کردن . تأثیر کردن . مؤثر افتادن .
-
آرام بخشیدن
لغتنامه دهخدا
آرام بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) آرام دادن . تسکین درد. بردن اضطراب . فرونشاندن خشم .
-
پیروزی بخشیدن
لغتنامه دهخدا
پیروزی بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) اظفار. تظفیر. پیروزی دادن .
-
جامه بخشیدن
لغتنامه دهخدا
جامه بخشیدن . [ م َ / م ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) جامه عطا کردن . پیراهن دادن . انعام . جائزه : دوستان را جامه ٔ تجرید می بخشد خداشاه می بخشد بخاصان جامه ٔ پوشیده را.صائب اصفهانی (از ارمغان آصفی ).
-
جان بخشیدن
لغتنامه دهخدا
جان بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) جان دادن . زنده کردن . زنده ساختن : نفحه ای آمد شما را دید و رفت هر که را میخواست جان بخشید و رفت . مولوی .آنکه جان بخشید و روزی داد و چندین لطف کردهم ببخشاید چو مشتی استخوان بیند رمیم .سعدی .
-
جام بخشیدن
لغتنامه دهخدا
جام بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) پیاله یا قدح دادن : بیا ساقی آن جام آئینه رنگ که میخواهدش خسرو روم و زنگ بمن بخش از راه لطف و کرم زآئینه ٔ دل برد زنگ غم .قاسمی گنابادی (از ارمغان آصفی ).
-
سود بخشیدن
لغتنامه دهخدا
سود بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) سود دادن .
-
شفا بخشیدن
لغتنامه دهخدا
شفا بخشیدن . [ ش ِ / ش َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) شفا دادن . بهبود بخشیدن . درمان کردن . (از یادداشت مؤلف ) : باشد که خدای تعالی شفا بخشد. (گلستان ).
-
لینت بخشیدن
لغتنامه دهخدا
لینت بخشیدن . [ ن َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) لینت دادن .
-
اعتبار بخشیدن
لغتنامه دهخدا
اعتبار بخشیدن . [ اِ ت ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) ارزش و ارج دادن . قدر و احترام بکسی اعطا کردن : بسنگی بخشد آنسان اعتباری که بر تاجش نشاند تاجداری .وحشی بافقی (از ارمغان آصفی ).
-
جرعه بخشیدن
لغتنامه دهخدا
جرعه بخشیدن . [ ج ُ ع َ / ع ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) جرعه دادن : من بدانم کزلب لعل تو یابم کام خویش خوشدلم گر جرعه ای بخشی مرا از کام خویش فغانی شیرازی (از ارمغان آصفی ).