کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخشندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بخشندگی
لغتنامه دهخدا
بخشندگی . [ ب َ ش َ دَ / دِ ] (حامص ) دهش . بذل . عطا. (ناظم الاطباء). جود. عطا. (از آنندراج ). رادی . سخاوت . سخا. کرم . بخشش . (یادداشت مؤلف ) : چنین داد پاسخ که این داستان شنیدم بسی از لب راستان که شاپور گرد است با زور پیل ببخشندگی همچو دریای نیل...
-
جستوجو در متن
-
نوکرم
لغتنامه دهخدا
نوکرم . [ ن َ / نُو ک َ رَ ] (ص مرکب ) که تازه بخشندگی را آغاز کرده است . مجازاً که تازه بمنصب رسیده است .
-
وهابیت
لغتنامه دهخدا
وهابیت . [ وَهَْ ها بی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) وهاب بودن . بخشندگی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
یم شیم
لغتنامه دهخدا
یم شیم . [ ی َ ی َ ] (ص مرکب ) پادشاهی که بخشش وی مانند دریا بی پایان باشد. (ناظم الاطباء). که شیمتی چون دریا دارد در بخشندگی و پادشاهی .
-
منعمیت
لغتنامه دهخدا
منعمیت . [ م ُ ع ِ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) بخشندگی . (ناظم الاطباء). منعم بودن . رجوع به منعم شود.
-
عطادهی
لغتنامه دهخدا
عطادهی . [ ع َ دِ ] (حامص مرکب ) عطا دادن . بخشندگی : در هیچ روزگار نباشد چو تو کریم کاندر عطادهی نبرد هیچ روزگار.سوزنی .
-
کف سفید
لغتنامه دهخدا
کف سفید. [ ک َ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم صاحب همت است که بسبب بخشندگی مفلس و پریشان شده باشد.(برهان ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ).
-
کرم پیشگی
لغتنامه دهخدا
کرم پیشگی . [ ک َ رَ ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل کرم پیشه . جوانمردی . بخشندگی . کرم پیشه بودن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
رادی کردن
لغتنامه دهخدا
رادی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جوانمردی و بخشندگی کردن : آسمان آن سال هیچ رادی نکرد بباران . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 460). رجوع به رادی شود.
-
لوطی گری
لغتنامه دهخدا
لوطی گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) صفت لوطی . جوانمردی . بخشندگی . آزادگی .- لوطی گری سر کسی شدن ؛ از آداب لوطیان بوئی و بهره ای داشتن .
-
مهالبة
لغتنامه دهخدا
مهالبة. [ م َ ل ِ ب َ ] (اِخ ) بطنی از اعراب که از اولاد مهلب شاعرند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). قومی از اولادمهلب بن ابی صفرة، که به پهلوانی و دلاوری و بخشندگی نامورند. (از اقرب الموارد). و رجوع به آل مهلب شود.
-
ملک مروت
لغتنامه دهخدا
ملک مروت . [ م َ ل ِ م ُ رُوْ وَ ] (ص مرکب ) که مروت شاهان دارد. چون ملوک در جوانمردی و بخشندگی : آن هم ملک مروت و هم نامور ملک وآن هم خدایگان سیر و هم خدایگان .فرخی .
-
گنج فشانی
لغتنامه دهخدا
گنج فشانی . [ گ َف َ / ف ِ ] (حامص مرکب ) پراکندن گنج و پول و زر و سیم بین مردمان . بخشندگی : من که چو گل گنج فشانی کنم دعوی پیری به جوانی کنم . نظامی .چون خلفا گنج فشانی کنی تاج دهی تخت ستانی کنی .نظامی .
-
بخشش آموز
لغتنامه دهخدا
بخشش آموز. [ ب َ ش ِش ْ ] (نف مرکب ) بخشش آموزنده . آنکه با داد و دهش فراوان خود، روش و طرز بخشندگی و داد و سخاوت را بدیگران یاد دهد : نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام .حافظ.