کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخشش و کوشش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بخشش نامه
لغتنامه دهخدا
بخشش نامه . [ ب َش ِش ْ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) هبه نامه . (آنندراج ). قباله ٔ بخشیدن مالی یا ملکی به کسی . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
کوشش
لغتنامه دهخدا
کوشش . [ ش ِ ] (اِمص ) عمل کوشیدن . فعل کوشیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوشیدن . (ناظم الاطباء). || سعی و جهد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). جد. کَدّ. سعی . تساعی . مجاهدت . اجتهاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به کوشش نروید گل ...
-
چنگز
لغتنامه دهخدا
چنگز. [ چ َ گ َ ] (اِخ ) همان چنگیزخان است . رجوع به چنگزخان شود : برشکن کاکل ترکانه که در طالع تست بخشش و کوشش خاقانی و چنگزخانی . حافظ.رجوع به چنگیز شود.
-
سپه بستن
لغتنامه دهخدا
سپه بستن . [ س ِ پ َه ْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) جمعآوری لشکر کردن . سپه آراستن : ز می خوردن و بخشش و کار بزم سپه بستن و کوشش و کار رزم .فردوسی .
-
کین ستاندن
لغتنامه دهخدا
کین ستاندن . [ س ِ دَ ] (مص مرکب ) کین ستدن . انتقام کشیدن : ببخش ای شاه دریادل بکوش ای خسرو عادل که گاه بخشش و کوشش دهی زرّ و ستانی کین . امیرمعزی (از آنندراج ).رجوع به کین ستدن شود.
-
دشمنکاه
لغتنامه دهخدا
دشمنکاه . [ دُ م َ ] (نف مرکب ) کم کننده ٔ خصم و دشمن . کاهنده ٔ دشمن . (آنندراج ). هر چیز که دشمن راخوار و ذلیل گرداند. (از ناظم الاطباء) : ور بزم بود، بخشش او دوست فزایست ور رزم بود، کوشش او دشمن کاهست .سوزنی .
-
عش
لغتنامه دهخدا
عش . [ع َش ش ] (ع ص ) اندک ، و بخشش اندک . (از منتهی الارب ). عطاء قلیل . (اقرب الموارد). || گشن که به خواهش ناقه بر وی جهد و ستم نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) آشیانه ٔ مرغ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُش ّ. رجوع به عُش ّ شود. |...
-
دریوش
لغتنامه دهخدا
دریوش . [ دَرْ ] (ص ، اِ) گدا و درویش و مسکین . (برهان ). درویش . (جهانگیری ). تبدیل زای است به شین ، به معنی گدا و محتاج . (انجمن آرا) (آنندراج ). درویش و مسکین و فقیر و درویش متدین . (ناظم الاطباء) : ز دلها گشت بیدادی فراموش توانگر شد هرآنکه بود در...
-
مشعوف
لغتنامه دهخدا
مشعوف . [ م َ ] (ع ص ) دیوانه و شیفته ٔ دل رفته از جنون و بیم و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شیفته و عاشق و محب . (غیاث ). عاشق . سخت دوستدار. شیفته . (یادداشت دهخدا) : مکشوف به کوشش و به بخشش مشعوف به قاد...
-
مقسم
لغتنامه دهخدا
مقسم . [ م ُ ق َس ْ س ِ ] (ع ص ) بخش بخش کننده . (آنندراج ). بخش بخش کننده و تقسیم کننده . (ناظم الاطباء). قسمت کننده . بخش کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فالمقسّمات امراً. (قرآن 4/51).- مقسم الارزاق ؛ تقسیم کننده ٔ رزقها. قسمت کننده ٔ روزیها...
-
روستم
لغتنامه دهخدا
روستم . [ ت َ ] (اِخ ) تحریف شده ٔ رستم : هم گه بهرام گور هم گه نوشیروان هم بگه اردشیر هم بگه روستم . منوچهری .آن بگه کوشش چون روستم وآن بگه بخشش چون کیقباد. مسعود سعد.- روستم تن ؛ بمجاز، تنومند و نیرومند. قوی هیکل مانند رستم زال : در خدمت تواند میا...
-
غرنبه
لغتنامه دهخدا
غرنبه . [ غ ُ رُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ صوت ) بانگ و فریاد و شور و مشغله وخروش . (برهان قاطع). بانگ و خروش به تشنیع بود چنانکه بهری بلند و بهری نه . (صحاح الفرس ) (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). بانگ تشنیع بود چنانکه بهری بیرون و بهری اندرون گلو بود. (فرهنگ اس...
-
گذر یافتن
لغتنامه دهخدا
گذر یافتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) راه پیدا کردن . عبور کردن . گذشتن . نجات یافتن . ظفر یافتن : چنین داد پاسخ ستاره شمرکه از چرخ گردون که یابد گذر. فردوسی .سخن چین و بیدانش و چاره گرنباید که یابند پیشت گذر. فردوسی .همی از تو جویند شاهان هنرکه یابد...
-
استتباع
لغتنامه دهخدا
استتباع .[ اِ ت ِت ْ ] (ع مص ) پس روی کردن خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || استتباع ؛ هو المدح بشی ٔ علی وجه یستتبع المدح بشی ٔ آخر. (تعریفات جرجانی ). استتباع ؛ هو مصدر من باب الاستفعال و هو عند اهل البدیع من المحسنات المعنویة. و یسم...