کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخشایش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بخشایش
لغتنامه دهخدا
بخشایش . [ ب َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از بخش بستان آباد شهرستان تبریز است که 3679 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4).
-
بخشایش
لغتنامه دهخدا
بخشایش . [ ب َی ِ ] (اِمص ) از جرم و گناه و تقصیر و از کشتن کسی درگذشتن . (برهان قاطع). ازجرم و گناه کسی گذشتن . (انجمن آرا). از گناه درگذشتن . (غیاث اللغات ). عفو. آمرزش . (ناظم الاطباء). حَنّان . (منتهی الارب ). رأفت . رحمت و شفقت . گذشت . رحم . د...
-
واژههای مشابه
-
بخشایش آمدن
لغتنامه دهخدا
بخشایش آمدن . [ ب َ ی ِ م َ دَ ] (مص مرکب )... از کسی یا کسی را بر کسی ؛ رحم آمدن کسی نسبت به دیگری : همه خسته و کشته شد بیگناه گه آمد که بخشایش آیدز شاه . فردوسی .گه آمد که بخشایش آید تراز کین جستن آسایش آید ترا. فردوسی .بترسید و از هوش برفت و از اس...
-
بخشایش آوردن
لغتنامه دهخدا
بخشایش آوردن .[ ب َ ی ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) رقت کردن . رحم کردن . ترحم کردن . رحمت آوردن . عفو کردن . درگذشتن : نه بخشایش آرد بکس بر نه مهردژآگاه دیوی پرآژنگ چهر. فردوسی .که ایوان او بود زندان من چو بخشایش آورد یزدان من . فردوسی .کنون رنج مهرش بجایی ر...
-
بخشایش خواستن
لغتنامه دهخدا
بخشایش خواستن . [ ب َ ی ِ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب بخشایش کردن : استرحام ؛ بخشایش خواستن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
بخشایش کردن
لغتنامه دهخدا
بخشایش کردن . [ ب َ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رحمت آوردن . بخشودن . بخشاییدن : کسی که او کَنَد از کان تو به میتین سیم مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم . عسجدی .هیچ دست آویز آن ساعت که ساعت دررسدنیست الا آنکه بخشایش کندپروردگار. سعدی (طیبات ).تو ناکرده بر ...
-
جستوجو در متن
-
بارحمت
لغتنامه دهخدا
بارحمت . [ رَ م َ ] (ص مرکب ) دارای رحمت . بخشایش گر. بخشایش کننده : وگر بارت ندادند اندرین دربر ایشان ابر بارحمت مباراد. ناصرخسرو.رجوع به «با» شود.
-
رنگناک
لغتنامه دهخدا
رنگناک . [ رَ ] (ص مرکب ) رنگین . ملون . رجوع به رنگین شود : سنبل بخشایش از او تابناک لاله ٔ آمرزش از او رنگناک .عرفی (از آنندراج ).
-
ارکونتن
لغتنامه دهخدا
ارکونتن . [ اَ ن َ ت َ ] (هزوارش ، مص ) بلغت زند و پازند (!) به معنی بخشیدن و بخشایش باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
استرحام
لغتنامه دهخدا
استرحام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بخشایش خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). رحم خواستن . مهربانی طلبیدن .
-
پرآرایش
لغتنامه دهخدا
پرآرایش . [ پ ُ ی ِ ] (ص مرکب ) سخت آراسته و مزیَّن : سه دیگر که با داد و بخشایش است ز تاجش زمانه پرآرایش است .فردوسی .
-
در گذاشتنی
لغتنامه دهخدا
در گذاشتنی . [ دَ گ ُ ت َ ] (ص لیاقت ) عفو کردنی . قابل عفو و بخشایش . قابل اغماض .- نادرگذاشتنی ؛ غیر قابل عفو. غیر قابل اغماض . اغماض ناپذیر. بخشایش ناپذیر: در حلم و ترحم به منزلتی بود چنانکه یک سال به غزنین آمد از خراسان تقصیرها پیدا آمد و گناهان...
-
ذورحمة
لغتنامه دهخدا
ذورحمة. [ رَ م َ ] (ع ص مرکب ) صاحب بخشایش : فقل ربّکم ذورحمة واسعة. (قرآن 6 / 147)؛ پس بگو پروردگار شما صاحب بخشایش است وسعت دهنده . (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 345). و رجوع به صفحه ٔ 350 همان جلد شود.