کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بخ
لغتنامه دهخدا
بخ . [ ب َ] (اِ صوت ) اسم فعل است و هنگام مدح و خشنودی از چیزی بکار رود و برای مبالغه تکرار شود. (از اقرب الموارد). خه . زه . فارسی است و مکرر نیز استعمال شود در مقام تحسین . آفرین . کلمه ای است اظهار خشنودی را به معنی چه نیک است ، چه خوش گفتی ، و بر...
-
بخ
لغتنامه دهخدا
بخ . [ ب َخ خ ] (ع مص ) پسندیده شدن و بزرگ شدن کار. (آنندراج ). || خرخر کردن در خواب . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || فرونشستن خشم . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
بخ
لغتنامه دهخدا
بخ . [ ب ُ ] (اِ) کخ . لولو. یک سر دو گوش . فازوع . و کلمه ٔ بخ ردیف کخ در نسخه ای از لغت اسدی آمده است . (یادداشت مؤلف ). چیزی بود که ترس کودکان را بسازند بدیدار زشت و آن را بتازی فاروع خوانند. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن ) : آیم و چون بخ بگوشه ای بنشی...
-
بخ
لغتنامه دهخدا
بخ .[ ب َخ ْ خ ِن ] (ع صوت ) عربی است در ستایش و مبارکباد. خوشا که به وقت خوش آمد چیزی گویند. (غیاث اللغات ). خوش . (شرفنامه ٔ منیری ). خه . به . زه . احسنت . تقدیر کردن . (زوزنی ). در ستایش ومبارک باد و در رضا و پسند گویند. کلمه ای است بمعنی خوشا که...
-
واژههای مشابه
-
بخ بخ
لغتنامه دهخدا
بخ بخ . [ ب َ ب َ ] (ع صوت تحسین ) به به . نیکانیکا که در وقت رضا گویند. احسنت . آفرین آفرین . خوشا. کلمه ای است که به وقت تحسین چیزی گویند. (غیاث اللغات ). وه وه . خه خه . زه زه . احسنت . آفرین . بارک اﷲ. تبارک اﷲ.ماشاء اﷲ. چشم بد بدور. بنام ایزد. ت...
-
بخ بخ
لغتنامه دهخدا
بخ بخ . [ ب َخ ْ خِن ب َخ ْ خِن ] (ع صوت ) رجوع به بخ بخ شود: بخ بخ لک ؛ خنک ترا. و رجوع به بخ شود.
-
بخ لک
لغتنامه دهخدا
بخ لک . [ ب َخ ْ خِن ْ ل َ / ب َخ ْ خ ِل َ ] (ع صوت مرکب ) آفرین بر تو. احسنت : برجهید از جا و گفتا بخ لک آفتابی تاج گشتت ای کلک .مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 4ص 432).
-
جستوجو در متن
-
نیکا نیکا
لغتنامه دهخدا
نیکا نیکا. (صوت مرکب ) بخ بخ .
-
بذخ
لغتنامه دهخدا
بذخ . [ ب ِ ذِ ] (ع صوت ) کلمه ٔ تحسین و بمعنی بخ ، یقال بذخ بذخ ؛ یعنی بخ بخ . (ناظم الاطباء). بِذِخ بِذِخ . بَذَخ بَذَخ ، بخ و عجبا. (معجم متن اللغة).
-
بدبد
لغتنامه دهخدا
بدبد. [ ب َ ب َ ] (ع اِ صوت ) بخ بخ . (از اقرب الموارد). به به . په په . وخ وخ . (یادداشت مؤلف ).
-
پخ پخ
لغتنامه دهخدا
پخ پخ . [ پ َ پ َ ] (صوت ) پَه پَه . بَه بَه . خوش خوش . بَخ بَخ . آفرین . طوبی لک . مرحبا بک .
-
خه خه
لغتنامه دهخدا
خه خه . [ خ َه ْ خ َه ْ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین خوشا. مرحبا. به به . بارک اﷲ. (ناظم الاطباء). وه وه . زه زه . بخ بخ . احسنت . آفرین . تبارک اﷲ. (یادداشت مؤلف ) : زهری که او چشاند چه جای اخ که بخ بخ تیغی که او گذارد چه جای اه که خه خه . سنائی .خه خه ای...
-
جفابردار
لغتنامه دهخدا
جفابردار. [ ج َ ب ُ ] (نف مرکب ) جفاکش . جفابرنده . متحمل جفا. آن کس که جفا و ستم را متحمل گردد : بخ بخ ای بخت و خه خه ای دلدارهم وفادار و هم جفابردار.خاقانی .