کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بحیره خوارزم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بحیرة
لغتنامه دهخدا
بحیرة. [ ب َ رَ ] (اِخ ) زوجه ٔ قعقاع بن ثور که دختر هانی بوده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بحیرا شود. || ناحیه ای در یمامه . (از معجم البلدان ).
-
بحیرة
لغتنامه دهخدا
بحیرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) ناقه یا گوسپند که در جاهلیت هرگاه ده بطن می زاد گوش آن را شکافته سر می دادند تا برود و بچرد هرجا که خواهد، و چون میمرد گوشت آن را مردان خوردندی و بخورد زنان ندادندی . یا آنکه در بطن پنجم اگر نر می زاد آن نر را ذبح می کردند و ...
-
طین بحیرة
لغتنامه دهخدا
طین بحیرة. [ ن ِ ب ُ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )ظاهراً گِلی است که از بعض دریاچه ها آرند. صاحب املاحی که پاره ای امراض را سود دارد چون گل دریاچه ٔ ارومیه که طلای آن اوجاع مفاصل و عرق النسا را نافع است .
-
بحیره ٔ ارجیش
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ ارجیش . [ ب ُ ح َ رَ ی ِ اَ ] (اِخ ) همان دریاچه ٔ خلاط است که مدت ده ماه ماهی و قورباغه در آن ظاهر نمی شود و دو ماه دیگر ماهی بقدری زیاد است که با دست می شود گرفت . (از معجم البلدان ) : نشگفت اگر بحیره ٔ ارجیش بعد ازین آرد صدف ز بحرگهرپرور س...
-
بحیره ٔ ارمیه
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ ارمیه . [ ب ُ ح َ رَ ی ِ اُ ی َ ] (اِخ ) دریاچه ای که تا شهر ارمیه دو فرسنگ فاصله دارد و دریاچه ای تلخ و بدبوست و حیوان و ماهی در آن نمی زید. (از معجم البلدان ). و رجوع به دریاچه ٔ ارومیه و چیچست شود.
-
بحیره ٔ اریغ
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ اریغ. [ ب ُ ح َ رَ ی ِ اَ ی َ ] (اِخ ) دنباله ٔدریای مغرب است و کشتی های اندلس در آنجا لنگر می اندازند. و تا فاس فاصله ای ندارد. (از معجم البلدان ).
-
بحیره ٔ اسکندریه
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ اسکندریه . [ ب ُ ح َ رَ ی ِ اِ ک َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) این محل دریاچه نیست ، بلکه سرزمینی معروف است در نزدیک اسکندریه ٔ مصر مشتمل بر قراء و آبادیها و درآمد فراوان . (از معجم البلدان ).
-
بحیره ٔ بختگان
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ بختگان . [ ب ُ ح َ رَ ی ِ ب َ ت َ ] (اِخ ) دریاچه ٔ بختگان در فارس : این بحیره ای است که در میان عمارتهاست چنانک از آباده و نیریز و... و آن اعمال بساحل آن بس مسافتی نیست ، و این بحیره نمکلاخ است و دور آن بیست فرسنگ باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخ...
-
بحیره ٔ تمساح
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ تمساح . [ ب ُ ح َ رَ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) دریاچه ٔ تمساح ، نام دریاچه ای است در مصر سفلی و حوالی اسماعیلیه ، به علت داشتن تمساح فراوان بدین نام خوانده شده است . آن را برکةالتمساح و بحیره المرة(دریاچه تلخ ) نیز خوانند. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
بحیره ٔ زره
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ زره . [ ب ُ ح َ رَ ی ِ زَ رَ ] (اِخ ) دریاچه ٔ زره در سرزمین سیستان است و گاه تا سی فرسنگ دوره دارد و آب آن شیرین و پرماهی و نیزار است و قسمتی از آن به بیابان می پیوندد. (از معجم البلدان ). و رجوع به دریاچه ٔ زره و گود زره و دریاچه ٔ هامون شو...
-
بحیره ٔ طبریه
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ طبریه . [ ب ُ ح َ رَ ی ِ طَ ب َ ری ی َ ] (اِخ ) دریاچه ٔ طبریه . در حدود ده میل در شش میل وسعت دارد... مانندبرکه ای است که اطراف آن را کوه فراگرفته و رودهای زیادی بدان میریزد خصوصاً از جهت بانیاس و ساحل اردن ،و نهری عظیم از آن جدا میشود که سر...
-
بحیره ٔ لوط
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ لوط. [ ب ُ ح َ رَ ی ِ ] (اِخ ) نام دریاچه ای به فلسطین که آنرا بحرالمیت . نیز نامند و رود اردن آن را از شمال به دریاچه ٔ طبریه پیوندد. (یادداشت لغت نامه ) نزدیک قدس و خلیل و آب آن تلخ است . (از سفرنامه ٔ ابن بطوطه ).
-
بحیره ٔ ماهلویه
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ ماهلویه . [ ب ُ ح َ رَ ی ِ ی َ ] (اِخ ) این بحیره میان شیراز و سروستان است و نمکلاخی است و سیلاب شیراز و نواحی در آنجا می افتد و گرد برگرد آن دوازده فرسنگ باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 153).
-
بحیره ٔ مور
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ مور. [ ب ُ ح َ رَ ی ِ ] (اِخ ) دریاچه ٔ مور. بحیره ای کوچک است میان کازرون و مور و جره و دور آن دو فرسنگ باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 154).
-
بحیره ٔ مهدیه
لغتنامه دهخدا
بحیره ٔ مهدیه . [ ب ُ ح َرَ ی ِ م َ دی ی َ ] (اِخ ) دریاچه ٔ مهدیه ، در مصر سفلی میان ابوقیر و ادفو قرار دارد و بوسیله ٔ شعبه ای از نیل بدریا راه پیدا می کند. (از قاموس الاعلام ترکی ).