کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بحث نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بحث نهادن
لغتنامه دهخدا
بحث نهادن . [ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) گفتگو پیش کشیدن . مجادله کردن . ایراد گرفتن : خوارزمشاه اندیشید که نباید امیرمحمود بیازارد و بحثی نهد و گوید چرا بی وساطت و شفاعت من اوخلعت ستاند از خلیفه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 682).
-
واژههای مشابه
-
کج بحث
لغتنامه دهخدا
کج بحث . [ ک َ ب َ ] (ص مرکب ) یاوه گوی در مباحثه و گفتگو. (ناظم الاطباء). کسی که در مباحثه راه خطا رود و بیهوده گوید. (فرهنگ فارسی معین ) : مهر خاموشی حصاری شد ز کج بحثان مراماهی لب بسته را اندیشه از قلاب نیست .صائب (از آنندراج ).
-
بحث کردن
لغتنامه دهخدا
بحث کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاویدن . واکاویدن . || گفتگو کردن . مباحثه کردن . حجت آوردن . (ناظم الاطباء). || مباحثه . مطارحه . حجت آوردن : گفت تو بحث شگرفی می کنی معنیی را بند حرفی می کنی . مولوی .با طایفه ٔ دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی ک...
-
جر و بحث شدن
لغتنامه دهخدا
جر و بحث شدن . [ ج َرْ رُ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مجادله را بدرازاکشاندن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع بجر و بحث شود.
-
جر و بحث کردن
لغتنامه دهخدا
جر و بحث کردن . [ ج َرْ رُ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجادله ٔ سخت در گفتار را بدرازاکشاندن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع بجر و بحث شود.
-
جر و بحث
لغتنامه دهخدا
جر و بحث . [ ج َرْ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مجادله ٔ سخت در گفتار. مجادله . درازی و اطاله ٔ سخن و دلیل . (از یادداشت مؤلف ). و با شدن و کردن صرف میشود.
-
جستوجو در متن
-
زهدان نهادن
لغتنامه دهخدا
زهدان نهادن . [ زِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از عاجز شدن در جنگ و بحث . || مقر شدن و اعتراف نمودن بر سستی و کم فهمی خود. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج )(رشیدی ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ).
-
در میانه
لغتنامه دهخدا
در میانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) (از: در + میان + َه ) در میان . مابین . وسط. میان . خلال : تکبّد، تکبید؛ در میانه ٔ آسمان درآمدن آفتاب . (منتهی الارب ).- در میانه نهادن ؛ با هم ظاهر کردن . مطرح ساختن : با او چه در میانه نهی از نیاز بحث از حرف ...
-
بازانداختن
لغتنامه دهخدا
بازانداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) دور انداختن . بدور افکندن . || بمجاز مطلبی در میان نهادن . طرح کردن موضوع یا امری برای بحث در آن : امیر گفت : خواجه خلیفه ٔ ماست و معتمدتر همه ٔ خدمتکاران و ناچار در چنین کارها سخن با وی باید گفت تا وی آنچه داند باز...
-
حرف
لغتنامه دهخدا
حرف . [ ح َ ] (ع اِ) حد. لب . کنار. کناره . لبه . کرانه . (منتهی الارب ). تیزی . (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). شفا. جانب . طرف . (منتهی الارب ): حرف جبل ؛ تیزی سر کوه . (منتهی الارب ). || کناره ٔ شمشیر. حد سیف . ج ، حِرَف . || ناقه ٔ استوار و باریک ...
-
بند کردن
لغتنامه دهخدا
بند کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اسیر کردن . در بند کردن . (فرهنگ فارسی معین ). محکم گرفتن و اسیر کردن . (غیاث ). زندان و حبس کردن : چو آید بدان مرز بندش کنیددل شادمان پرگزندش کنید. فردوسی .سخنها بر این گونه پیوند کن و گر پند نپذیردش بندکن . فردو...
-
ظن
لغتنامه دهخدا
ظن . [ ظَن ن ] (ع مص ، اِمص ) پنداشت . گمان . ارتیاب . یعنی طرف راجح از دو طرف اعتقاد غیرجازم . (منتهی الارب ). حدس . || گمان بردن . || به درستی دانستن . دانستن . اعتقاد محکم . قوله تعالی : ظن داود (قرآن 24/38)؛ أی علم و ایقن . و لغت از اضداد است . ...
-
اصول
لغتنامه دهخدا
اصول . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اصل . اساسها و بیخ و بن ها. (فرهنگ نظام ). اصلها. جمع اصل که بمعنی بیخ است . (آنندراج ) (غیاث ). ریشه ها، و اصول و فروع ؛ ریشه ها و شاخه ها. (ناظم الاطباء).- اصول اظفار ؛ بن های ناخن . || قواعد. قوانین . پایه ها. قواعد و قوان...