کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بحار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بحار
لغتنامه دهخدا
بحار. [ ب َح ْ حا ] (ع اِ) کشتی بان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ملاح .
-
بحار
لغتنامه دهخدا
بحار. [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بحر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ بحر. دریاها. (غیاث اللغات ) : به زاد و بود وطن کرد زانکه خون خواهدکه قطره گردد و درآید او بسوی بحار. ؟ (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 278).می کشاندشان سوی کسب و شکارمی کشدشان سوی کانها و بحار. م...
-
بحار
لغتنامه دهخدا
بحار. [ ب ُ ] (ع اِ) دریاگرفتگی . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
بحار زندن
لغتنامه دهخدا
بحار زندن . [ ب ُ زَ دَ ] (اِخ ) موضعی در بخارا. (ناظم الاطباء). شعوری این نام را بحار زندان ضبط کرده است . (ج 1 ورق 817).
-
واژههای همآوا
-
بهار
لغتنامه دهخدا
بهار. [ ب َ ] (اِ) فصل ربیع است ؛ یعنی بودن آفتاب در برج حمل و ثور و جوزا. (از جهانگیری ). فصل ربیع و آن در بلاد اقلیم چهارم و پنجم و ششم ، مدت ماندن آفتاب است در حمل و ثور و جوزا و در اقلیم دوم و سوم مدت ماندن آفتاب در حوت و حمل . (غیاث ). ترجمه ٔ ر...
-
بهار
لغتنامه دهخدا
بهار. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان است که در بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع است و دارای 355 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بهار
لغتنامه دهخدا
بهار. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرق است که در بخش مرکزی شهرستان قوچان واقع است . دارای 629 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بهار
لغتنامه دهخدا
بهار. [ ب َ ] (اِخ ) ملک الشعراء محمدتقی بن ملک الشعراء محمدکاظم صبوری . شاعر بزرگ عصر ما (1266 -1330 هَ .ش .). وی در عین حال شاعر و محقق و نویسنده و استاد دانشگاه و روزنامه نگار و مرد سیاست بود. بهار در شعر شیوه ٔ فصیح قدما را به نیکوترین صورتی بیان...
-
بهار
لغتنامه دهخدا
بهار. [ ب َ ] (اِخ ) نام جزیره ای خوش آب و هوا. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
بهار
لغتنامه دهخدا
بهار. [ ب َ ] (ع اِ) هر چیز خوب و خوش نما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر چیز نیکو و روشن . (آنندراج ). || سرسینه ٔ اسب و سپیدی در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
بهار
لغتنامه دهخدا
بهار. [ ب ِ ] (اِ) بمعنی تنگ بار است که عبارت از یک تای بار است . (برهان ) (ناظم الاطباء). یک تنگ بار. (آنندراج ) (جهانگیری ).
-
بهار
لغتنامه دهخدا
بهار. [ ب ِ ] (اِخ ) ایالتی در هند. در شمال شرقی دکن که در بخش شرقی دشت گنگ واقع است و دارای 40219000 تن سکنه میباشد. کرسی آن پتنه . محصول عمده ٔ آنجا برنج ، نیشکر و پنبه است . (فرهنگ فارسی معین ). نام ولایتی است در هندوستان . (برهان ). ملکی است معرو...
-
بهار
لغتنامه دهخدا
بهار. [ ب ُ ] (ع اِ) بت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فرستوک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پرستو. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ماهیی است سپید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پنبه ٔ واخیده . (منت...