کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجمله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بجمله
لغتنامه دهخدا
بجمله . [ ب ِج ُ ل َ / ل ِ ] (ق مرکب ) (از: ب + جملة) بالتمام . تماماً. همه . جملتان . بتمامه . کاملاً. یکسر : چنین گفت آنگه به لشکر همه که باشند او را بجمله رمه . فردوسی .مردمان بجمله دستها برداشته تا رعایای ما گردند. (تاریخ بیهقی ). منکیتراک را... ...
-
جستوجو در متن
-
بجملگی
لغتنامه دهخدا
بجملگی . [ب ِ ج ُ ل َ / ل ِ ] (ق مرکب ) عموماً. جمعاً. بالتمام . همگی . (ناظم الاطباء). و رجوع به بجملة و جمله شود.
-
عموم
لغتنامه دهخدا
عموم . [ ع ُ ] (ع اِ) همه . همگی . جمهور. کلیه . جملگی . (ناظم الاطباء). تمامی . بجمله : در عموم ِ احوال از غفلت و کاهلی تجنب واجب شناسند. (کلیله و دمنه ). || (اِ) ج ِ عَم ّ. رجوع به عَم ّ شود.
-
کبچ کبچ
لغتنامه دهخدا
کبچ کبچ . [ ک َک َ ] (ق مرکب ) بتفرقه . بهره بهره بتفاریق . تفاریق . (فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت مؤلف ) : بجمله خواهم یکماهه بوسه از تو بتابه کبچ کبچ نخواهم که فام من توزی . رودکی .کیچ کیچ . رجوع به کیچ کیچ شود.
-
یارک
لغتنامه دهخدا
یارک . [ رَ ] (اِ مصغر) مصغر «یار». و«ک » هم تحبیب را رساند و هم تصغیر را : رفتند بجمله یارکانت ببسیج تو راه را هلا هین . ناصرخسرو.آزرومندتر از شراب وصل نازکان و سودمندتر از رضاب لعل یارکان . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 12).یارکی یافته ای درخور خویش جهد ...
-
آذین زدن
لغتنامه دهخدا
آذین زدن . [ زَ دَ] (مص مرکب ) آذین بستن : و بتمامت ممالک آذینها بزنند. (تاریخ طبرستان ). فرمود تا بخروارها زرو جواهر و جامه ها با مهد و عماری پیش مهر فیروز فرستند و بجمله ٔ ممالک آذینها زنند. (تاریخ طبرستان ).
-
پیر و استاد
لغتنامه دهخدا
پیر و استاد. [ رُ اُ ] (اِ مرکب ) مرشد کامل و معلم : هرچه از پیر و استاد دانسته بودن بکار بردن ؛ همگی تجربه و دانائی و علم خود بکار بردن . هرچه از پیرو استاد دانستن گفتن . گفتن آموخته ها و بکار داشتن تجربه ها بجمله .
-
تهقع
لغتنامه دهخدا
تهقع. [ ت َ هََ ق ْ ق ُ ] (ع مص ) پیش گشن فروافتادن ناقه از غایت آزمندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || فرومایگی کردن . || بزرگ منشی نمودن . || امر زشت آوردن . || سفاهت شنوانیدن . || بجمله بر آب آمدن قوم . || نگون...
-
منغول
لغتنامه دهخدا
منغول . [م ُ ] (اِخ ) مغول : چون لشکر منغول به لب آب ترمد... سلطان محمد خوارزمشاه هزیمت کرد و لشکر سیستان بجمله کشته شدند و این بود به سال ششصد و شانزده و گرفتن لشکر منغول زمین خراسان را هم در این سال .(تاریخ سیستان ). و مدد طلبیدن خداوندزاده رکن الد...
-
اهتشام
لغتنامه دهخدا
اهتشام . [ اِ ت ِ ] (ع مص )بجمله ٔ کف دست دوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به همه ٔ کف دست دوشیدن . (ناظم الاطباء). || همه ٔ شیر پستان دوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دوشیدن همه شیر پستان را. (ناظم الاطباء). || خوار گردیدن . (منتهی الارب ) (آن...
-
ستاخ
لغتنامه دهخدا
ستاخ . [ س ِ ] (اِخ ) نام محلی است . در حدود العالم بنام «ستاخ » آمده که با این محل قابل انطباق است بهر حال احتمال این که این کلمه غیر از اسم مکان باشد بعید است . (حاشیه ٔ تاریخ بیهقی چ فیاض ص 557) : و دو روز آنجا ببود لشکرها و قوم بجمله بیرون رفتند ...
-
طه
لغتنامه دهخدا
طه . [ طا ها ] (اِخ ) الاسکندری . وی آموزگار علوم عربی در مدرسه ٔ خلیل آغا درقاهره ٔ مصر و از خدام مقام حضرت ابراهیم علیه السلام واقع در مصر بوده است . او راست المقاصد الوفیة فی قواعد علم العربیه ، این کتاب بجمله ٔ: صرف اللهم (ظ: صرف ُ الهم ّ نحو حمد...
-
حذافیر
لغتنامه دهخدا
حذافیر. [ ح َ ] (ع اِ) ج ِ حُذفور و حِذفار. مردمان آماده ٔ جنگ . (منتهی الارب ). || سرها. کناره های چیزی . کنارهای چیزی . نواحی . جمله . تمامی . گرفتن بحذافیر چیزی را؛ بالتمام یا به جوانب یا به اعالی آن .- بحذافیره ، بحذافیرها ؛ بجمله . بالتمام . بأ...
-
ذوالیزن
لغتنامه دهخدا
ذوالیزن . [ ذُل ْ ی َ زَ ] (اِخ ) (سیف ...) : کو جریر و کو فرزدق کو ظهیر کو لبیدروبه عجاج و دیک الجن و سیف ذوالیزن ...گو فراز آیند و شعر اوستادم بشنوندتا غریزی روضه بینند و طبیعی نسترن . منوچهری .ای بدل ذوالیزن بوالحسن بن حسن فاعل فعل حسن صاحب ذوکف ر...