کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بجستن
لغتنامه دهخدا
بجستن . [ ب ِ ج َ ] (مص ) جستن . || گریختن . فرار کردن . رهائی یافتن : برجست و خواست که او را بکشد، وزیر بجست . (مجمل التواریخ والقصص ).- بجستن اندام ؛ اختلاج عضو. خلجان . زدن . ضربان . و رجوع به جستن شود.- بجستن باد ؛ هبوب .وزیدن . رها شدن . بیرون ...
-
بجستن
لغتنامه دهخدا
بجستن . [ ب ِ ج ُ ] (مص ) جستن . طلب . طلب کردن . جویا شدن . و رجوع به جستن شود.
-
جستوجو در متن
-
مملوق
لغتنامه دهخدا
مملوق . [ م َ ] (ع ص ) فرس مملوق الذکر؛ اسبی که به تازگی گشنی کرده باشد. (ناظم الاطباء). اسبی تازه عهد بجستن بر ماده . (از شرح قاموس ).
-
کش و رو کردن
لغتنامه دهخدا
کش و رو کردن . [ ک َ / ک ِ ش ُ رَ / روُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به چرب دستی دزدیدن و گریختن چنانکه کسی نداند. به حیله دزدیدن و چنانکه نبینند بجستن . دزدیدن و گریختن . کش رفتن . (یادداشت مؤلف ).
-
وثوب
لغتنامه دهخدا
وثوب . [ وُ] (ع مص ) وثب . وثاب . وثبان . برجستن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جهیدن و برخاستن و ایستادن . (از اقرب الموارد). جستن . بجستن . || نشستن ، در لغت حمیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
برجهانیدن
لغتنامه دهخدا
برجهانیدن . [ ب َ ج َ دَ ] (مص مرکب ) جهانیدن . باعث برجهیدن گشتن . (ناظم الاطباء). برخیزانیدن . (آنندراج ). بجستن داشتن . ایثاب . (المصادر) (منتهی الارب ). انزاء. (منتهی الارب ). رجوع به جهانیدن شود.
-
استنفاض
لغتنامه دهخدا
استنفاض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نگریستن هرچه باشد در جائی . نگریستن تا بشناسد. دیدن جمیع آنچه در مکان باشد. || پاک کردن نره از بقیه ٔبول . || بسنگ استنجا کردن . || برآوردن چیزی . || بتجسس دشمن فرستادن جماعتی را. (منتهی الارب ). جمعی را بجستن دشمن فرستاد...
-
افلات
لغتنامه دهخدا
افلات . [اِ ] (ع مص ) فوت شدن چیزی . || گذاشتن . || فوت کردن . لازم و متعدی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بجستن و بجهانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برستن و برهانیدن . (المصادرزوزنی ). جستن . انفلات . (یادداشت مؤلف ) : فلایومن علی من ...
-
گاوماهی
لغتنامه دهخدا
گاوماهی . (اِخ ) (افسانه ) گاوی که پای بر پشت ماهی دارد و زمین بر پشت گرفته . حیوانی است در افسانه هاگویند کره ٔ ارض بر پشت او ایستاده است : ز زخم سمش گاوماهی ستوه بجستن چوبرق و بهیکل چو کوه . فردوسی .و اگر بر زمین نگریستی تا پشت گاوماهی ملاحظه کردی ...
-
زرق
لغتنامه دهخدا
زرق . [ زَ ] (اِخ ) شهرکی است [ به خراسان ] از عمل مرو و کشت و برز آن بر آب رود مرو است . (حدود العالم ). اسم بلده ای به مرو که یزدجرد، آخرین ملوک ساسانی بدانجا کشته شد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).سواران بجستن نهادند روی همه زرق از او شد پر از گفتگوی ...
-
فز
لغتنامه دهخدا
فز. [ ف َزز ] (ع ص ) مرد سبک ، چست . (منتهی الارب ). الرجل الخفیف . (از اقرب الموارد). || (اِ) گاوساله ٔ دشتی . (منتهی الارب ). بچه ٔ گاو وحشی . ج ، اَفْزاز. (از اقرب الموارد). || (مص ) بازگشتن و روی گردانیدن از کسی . || جدا شدن . || ترسیدن آهو. || ب...
-
جهاندن
لغتنامه دهخدا
جهاندن . [ ج َ دَ ] (مص ) جهانیدن . مصدر متعدی از جهیدن ، جستن . بجستن واداشتن . پرش دادن . به جست و خیز وادار کردن . (فرهنگ فارسی معین ). سکیزاندن : فرس بیرون جهاند از کل کونین علم زد بر سریرقاب قوسین . نظامی .اسب در میدان رسوایی جهانم مردواربیش از ...
-
ستوه
لغتنامه دهخدا
ستوه . [ س ُ ] (ص ) پهلوی «ستو» (بی زور)، پازند «ستوه » ، ایرانی باستان «اوس تاوه » ، از «تو» (توانستن ، قادر بودن )، ستوه فارسی مرکب است از «اوس - توه - ثه » ، قیاس کنید با کوتاه (آنکه زورش کم است ). رجوع کنید به استوه . ضد آن : نستوه (خستگی ناپذیر)...
-
اختلاج
لغتنامه دهخدا
اختلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). کشیدن چیزی را و بیرون کردن . || پریدن رگها و چشم یا قسمتی دیگر از بدن . جستن . بجستن . تشنج . ارتعاش .- اختلاج الاعضاء ؛ برجستن اندام . جستن اندامها. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (تاج المصادر بیهقی )...