کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجز اینکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جز اینکه
لغتنامه دهخدا
جز اینکه . [ ج ُ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) (از: جز + این + که ) الاّکه . بجز اینکه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به جز شود.
-
فرزدق یمنی
لغتنامه دهخدا
فرزدق یمنی . [ ف َ رَدَ ق ِ ی َ م َ ] (اِخ ) گویند از اماجد شعرا و اکابر فضلاست و با حکیم خاقانی معاصر بوده . بعضی ، از شعرای محمودیش دانند، حق اینکه حقیقت احوال و آثار او چنانکه در آن وثوقی و ثباتی باشد ظاهر نگردیده . تقی اوحدی در تذکره ٔ خود این اش...
-
فریسی
لغتنامه دهخدا
فریسی . [ ف َ ] (اِخ ) یکی از فرق یهود است که در ایام خداوند ما تا بحال بوده و هستند اما این اسم در کتاب عهد عتیق به هیچ وجه مذکور نیست و نیز اصل این فرقه هم معلوم نیست بجز اینکه میگویند فریسیان خلفا و جانشینان فرقه ٔ خسیدیه یعنی مقدسین مذکور در مکاب...
-
یاسم
لغتنامه دهخدا
یاسم . [ س ِ / س َ ] (ع اِ) یاسمن . (برهان ). یاسمین . (دهار). واحد یاسمون و یاسمین است . (منتهی الارب ). یاسمون و یاسمین . (مهذب الاسماء). جوهری گوید: بعض اعراب گویند شممت الیاسمین و هذا یاسمون (به فتح نون ) یعنی آن را بمنزله ٔ جمع میشمارند مانند نص...
-
رسن
لغتنامه دهخدا
رسن . [ رَ س َ ] (ع اِ) زمام و آنچه بر بینی شتر باشد از مهار. ج ، اَرْسان و اَرْسُن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). ج ، رُسُن . (ناظم الاطباء). رسن و آنچه بر بینی شتر باشد از مهار و ریسمان که بدان چیزها را می بندند، و این مشترک ...
-
پروشات
لغتنامه دهخدا
پروشات . [ پ ُ ] (اِخ ) پروشاتّو. ملکه ٔ ایران ، زن داریوش دوم و دختر اردشیر اول (درازدست ) هخامنشی از زن بابلی آندیا یا آندریا نام . این اسم را یونانی شده ٔ پروشات یا پروشاتو گمان می برند و شاید بپارسی قدیم بمعنی پرشاد بوده یا آنکه نامش نزدیک به لفظ...
-
گمانه
لغتنامه دهخدا
گمانه . [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) چاه اولی را گویند که چاه کنان بجهت دانستن اینکه زمین آب دارد و آب آن چه مقدار دور است میکنند. (برهان )(جهانگیری ) (آنندراج ). نخستین چاه کاریز که به جهت دانستن آب که چه مقدار است و چه مقدار دور است میکنند و به عربی حفیر...
-
تذییل
لغتنامه دهخدا
تذییل . [ت َذْ ] (ع مص ) درازدامن کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چیزی را دامن چیزی کردن . (آنندراج ). || نوشتن در ذیل صحیفه علاوه بر آنچه در آن هست . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || (اِ) آنچه پس از تمام کردن کتا...
-
دویست
لغتنامه دهخدا
دویست . [ دِ ] (عدد، ص ، اِ) دوصد. مأتان . دودفعه صد. (از ناظم الاطباء). مأتین . نماینده ٔ آن در ارقام هندیه «200» و در حساب جمل «ر» باشد. صاحب مجمل اللغه در ترجمه ٔ ماءة گوید: سد با سین است و اینکه صد با صاد است غلط است زیرا که دویست گواه است یعنی...
-
اصنام
لغتنامه دهخدا
اصنام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صنم ، بمعنی بت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (ناظم الاطباء). بتها، و این جمع صنم است . (غیاث ). چیزهایی که عوض خداوند پرستش کنند. ج ِ صنم ، بمعنی وثن ،معرب شمن . (از قطر المحیط). ج ِ صنم ، وثن و آن صورت یا تمثال انسا...
-
طبرسی
لغتنامه دهخدا
طبرسی . [ طَ ب َ ] (ص نسبی ) در نسبت طبرسی دو قول است : یکی اینکه منسوب به طبرستان به معنی طبرستانی است دیگر آنکه معرب تفرشی و منسوب به تفرش از توابع قم است . این اختلاف گاهی در مطلق لفظ طبرسی و گاهی در طبرسی با قید وصف بودن برای شخص معین پیش می آمده...
-
امامت
لغتنامه دهخدا
امامت . [ اِ م َ ] (ع مص ، اِمص ) پیشوایی کردن . پیشوا و امام بودن . ریاست عامه . رجوع به اِمامَة شود : جزم داشتم به آنکه امامت حق اوست . (تاریخ بیهقی ).امام امم ناصرالدین که در دین امامت جز او را مسلم ندارم . خاقانی .به امامت و خلافت او تبرک و تیمن ...
-
بضاعت
لغتنامه دهخدا
بضاعت . [ ب ِ ع َ ] (ع اِ) مال التجاره . (ناظم الاطباء) آخریان . سلعه . سعفه . کالا. || مکنت و ثروت . (ناظم الاطباء). مایه و مال و با آوردن ، بردن ،داشتن ، ساختن و یافتن ترکیب شود. سرمایه . رجوع به ارمغان آصفی شود. || اسباب و متاع و ملک . (ناظم الاطب...
-
مولود
لغتنامه دهخدا
مولود. [ م َ ] (ع ص ) زاده . (منتهی الارب ). زاییده شده . ج ،موالید. (ناظم الاطباء) (المنجد). زاده . متولدشده . به وجودآمده . زاییده شده . (یادداشت مؤلف ). || پدیدآمده . ایجادشده . پیداآمده . (یادداشت مؤلف ).- سه مولود ؛ موالید سه گانه . مولود جماد...
-
اسکندر
لغتنامه دهخدا
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن آمینتاس . پادشاه مقدونیه . هردوت گوید (کتاب هشتم ، بند 133 - 144): زمانی که یونانیان در جزیره ٔ دِلُس بودند، مردونیه پس از گذرانیدن زمستان در تسالی ، قشون خود را حرکت داد. قبل از حرکت ، میس نامی را که از مردم اروپا بو...