کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بجز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بجز
لغتنامه دهخدا
بجز. [ ب ِ ج ُ ] (ق مرکب ) (از: ب + جز) بغیر. بدون . (آنندراج ). کلمه ٔ استثناء است بمعنی بغیر و مگر. (آنندراج ). غیر از. الا. جز. جز که : نمانی بخوبی مگر ماه رانشائی کسی را بجز شاه را. فردوسی .نداند بجز ذات پروردگارکه فردا چه بازی کند روزگار. نظامی ...
-
جستوجو در متن
-
خردپا
لغتنامه دهخدا
خردپا. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) نام گلی است : خجسته را بجز از خردپا ندارد گوش بنفشه را بجز از گرگ پا ندارد پاس .منوچهری .
-
اشیم
لغتنامه دهخدا
اشیم . [ اَش ْ ی َ ] (اِخ ) جایی است . و این بجز اشیم است که تثنیه ٔ آن اشیمان بود. (از معجم البلدان ).
-
جز اینکه
لغتنامه دهخدا
جز اینکه . [ ج ُ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) (از: جز + این + که ) الاّکه . بجز اینکه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به جز شود.
-
گرگ پا
لغتنامه دهخدا
گرگ پا. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از گیاه است . پنجه ٔ گرگ . (گیاه شناسی گل گلاب ص 172) : خجسته را بجز از خردپا ندارد گوش بنفشه را بجز از گرگ پا ندارد پاس .منوچهری .
-
سپنج گاه
لغتنامه دهخدا
سپنج گاه . [ س ِ پ َ ] (اِ مرکب ) چراگاه : می گشت بهر سپنج گاهی مونس نه بجز دریغ و آهی .نظامی .
-
صان
لغتنامه دهخدا
صان . (اِخ ) از کور اسفل ارض است به مصر و آن بجز «صا» است و آن را صان و ابلیل گویند. (معجم البلدان ).
-
رطن
لغتنامه دهخدا
رطن . [ رَ ] (ع مص ) رطانة. بجز از عربی سخن گفتن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). رجوع به رطانة شود.
-
سوای
لغتنامه دهخدا
سوای . [ س َ ] (ق ) بیرون از. بجز. مگر. جز. (یادداشت بخط مؤلف ). مأخوذ از سواء تازی . جز. مگر. غیر. (ناظم الاطباء).
-
فیون
لغتنامه دهخدا
فیون . (اِخ ) شهرکی است به مصر بر مغرب نیل نهاده ، و اندر وی آبهای دیگر است روان بجز نیل . (حدود العالم ). رجوع به فیوم شود.
-
من غیر
لغتنامه دهخدا
من غیر. [ م ِ غ َ ] (حروف جر + اسم ) کلمه ٔ نفی یعنی بدون و بجز. (ناظم الاطباء).
-
بغیر
لغتنامه دهخدا
بغیر. [ ب ِ غ َ / غ ِ رِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) کلمه ٔ استثناء یعنی مگر، بدون و بجز و باستثناء. (ناظم الاطباء).
-
یوفی
لغتنامه دهخدا
یوفی . (اِخ ) نام یکی از بلاد سودان . ابن بطوطه گوید: رود نیل از شهر کارنجو به سوی کابره فرومی رود... و از آنجا به یوفی و آن از بزرگترین بلاد سودان و سلطان آن از اعظم سلاطین آن کشور است و بدین شهر بجز مردم سپیدپوست داخل نمی شود زیرا آنها بجز سفیدپوست...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (ع ص ) بخش کننده . قسمت کننده . (ناظم الاطباء)(آنندراج ). توزیعکننده . (ناظم الاطباء) : کی شناسی بجز او را پدر نسل رسول کی شناسی بجز او قاسم جنات و سعیر. ناصرخسرو.قاسم رحمت ابوالقاسم رسول اﷲ که هست در ولای او خدیو عقل وجان مولای من .خا...